صفحه آغاز | درباره ما
بحث با ابن ابی الحدید و تقدیم مفضول بر افضل/ بخش دوم

• سید موسی سبط الشیخ

چهارم.
شارح در سراسر این شرح، مکرّر نصوص صریحه و غیر صریحه را در خلافت علی علیه السلام نقل کرده، با این حال موضوع افضلیت و احقیت علی علیه السلام را به خلافت تذکر داده و از آن نصوص صرف نظر می‌کند.۱
۱. از جملۀ آنها در ج ۲ ص ۱۸ گوید:
«ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری» حدیثی از ابوالحسن علی بن سلیمان نوفلی نقل کرده که گفت: از اُبیّ شنیدم که می‌گفت: روزی پس از (داستان) سقیفه، سعد بن عباده علی علیه السلام را یاد کرده و از او جیزی نقل نمود و ابوالحسن آن را فراموش کرد و سخنی که سعد در باره علی علیه السلام گفته بود ولایت علی علیه السلام را ایجاب می‌کرد. پسرش قیس بن سعد گفت: تو این کلام را از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدی در بارۀ علی، و باز خلافت را می‌طلبی، و یارانت می‌گویند: منا امیر و منکم امیر. به خدا قسم هرگز یک کلمه با تو سخن نمی‌گویم.
۲. و از جمله حدیث مشهور یوم الدار است که نگارنده با مدارک آن در بخش یکم «شیعه در اسلام» نقل کرده‌ام و شارح آن را در ج ۳ ص ۲۶۳ بیان کرده، و ضمن این حدیث، پیغمبر صلی الله علیه و آله به اعمام و خویشان نزدیک خود فرمود:
«کدام یک از شما در امر رسالت مرا یاری می‌کنید تا برادر و وصیّ و جانشین من باشد میان شما؟ تمام آنان از جواب خودداری کردند. و علی علیه السلام گوید: من گفتم: یا رسول الله! من تو را در این کار یاری می‌کنم. پیغمبر سه بار این سخن را تکرار کرد. و آنها از جواب باز ماندند. و من سخن را اعاده نمودم. پیغمبر گردن مرا گرفته به آنها فرمود: این، برادر و وصیّ و خلیفۀ من است میان شما، پس سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.
آنان برخاسته، و می‌خندیدند و به ابوطالب می‌گفتند: اینک تو را امر می‌کند که سخن پسرت را بشنوی و از او اطاعت کنی».
آری، این حدیث به قدری در مدّعای شیعه و نصّ بر خلافت علی علیه السلام صراحت دارد که شارح نتوانسته آن را تأویل کند. لهذا خود حدیث را نقل کرده می‌گذرد و هیچ گونه تعلیقی بر آن ندارد.
و نیز شارح در ج ۳ ص ۴۱۲ نامۀ امیرالمؤمنین علیه السلام را به معاویه، از نصر بن مزاحم نقل کرده و ضمن نامه می‌فرماید:
«و اعلم أنّ هذا الأمر لو کان إلی الناس أو بأیدیهم لحسدوناه و لامتنوا علینا به و لکنه قضاء ممن منحناه و اختصّنا به علی لسان نبیّه الصادق المصدّق»
یعنی: بدان (ای معاویه)! این امر (خلافت) اگر به مردم واگذار می‌گردید، و یا در دست آنها بود، هر آینه در آن بر ما حسد ورزیده و در دادن آن بر ما منت می‌گذاشتند. ولی این قضاوت حکمی است حتمی از کسی که آن را به ما عطا فرموده و ما را به زبان پیغمبر خود، آن صادق مصدق، مخصوص به آن گردانیده است.
۳. و از جمله گفتگویی میان ابن عباس و عمر بوده که مورخین آن را با الفاظ مختلفی نقل کرده‌اند. و شاید این گفتگو میان آنها در موارد مختلفی با الفاظ متفاوتی اتفاق افتاده و به هر حال ما آن را در صفحات پیش از شارح نقل کرده و اینک در اینجا به صورت دیگری بیان می‌کنیم.
۴. شارح در ج ۳ ص ۱۰۷ حدیثی از عبدالله بن عمر نقل کرده و ضمن بحثی که در خلافت میان عمر و ابن عباس روی داده، عمر به ابن عباس گوید:
«آیا می‌دانی چه چیز مردم را از شما بازداشت؟ گفت: نه یا امیرالمؤمنین. عمر گفت: ولی من می‌دانم. ابن عباس گفت: آن چیست؟ عمر گفت: قریش کراهت داشت از آنکه نبوت و خلافت را برای شما جمع کند و شما مزاحم مردم گردید. این بود که قریش نظر داد و برای خود (خلیفه) اختیار کرد و در این کار توفیق یافته راه صواب را پیمود.
ابن عباس گفت: آیا امیرالمؤمنین خشم خود را از من باز می‌دارد که سخنم را بشنود؟ گفت: آنچه می‌خواهی بگو.
ابن عباس گفت: آیا این جمله که گویی قریش از (خلافت) ما کراهت داشت، خدای تعالی در بارۀ قومی فرمود: «ذلک بأنّهم کرهوا ما أنزل الله فأحبط أعمالهم». و اما آنکه گویی ما مزاحم مردم می‌شدیم، اگر ما به خلافت با آنها مزاحمت می‌کردیم هر آینه به قرابت (با پیغمبر) نیز با آنها مزاحمت داشتیم، ولی ما گروهی هستیم که اخلاق ما از خلق پیغمبر گرفته شده و خدای تعالی می‌فرماید: «و إنّک لعلی خلق عظیم». و به پیغمبر می‌فرماید: «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین». اما آنکه گویی: قریش خلیفه اختیار کرد، خدای تعالی می‌فرماید: «و ربک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة». یا امیرالمؤمنین همانا تو خود ی دانی که خداوند از خلق خود اختیار کرد، آن کس را که اختیار کرد. پس اگر قریش به کسی نظر می‌داد که خداوند برایش نظر داده (و پسندیده بوده) هرآینه موفق گشته و به راه صواب رفته بود» - تا آخر این سخن.
چنانکه دیدیم، ابن عباس به خوبی تصریح می‌کند که تعیین خلیفه در اختیار خدای تعالی است و به آیۀ شریفه استشهاد نموده و عذر عمر او را قانع نکرده و به او می‌گوید: تو خود اختیار شدۀ خداوند را می‌دانی چه کسی است.
و در این حدیث نیز شارح اکتفا به نقل اصل حدیث کرده و در آن تأویل و تفسیری را تذکر نداده، و چون قابل تأویل نبوده، متعرّض امامیه نگردیده است و آن را به یک معنایی تفسیر و تأویل کرده بود.
۵. و از جمله نصوصی است که شارح در ج ۳ ص ۱۱۵ نقل کرده سپس گوید:
«من این اخبار را بر ابوجعفر نقیب خوانده گفتم: من اینها را نزدیک به نصّ می‌بینم، ولی از آن سوی بعید می‌دانم که صحابه نصّ پیغمبر را بر شخص معینی ردّ کنند، همان طوری که بعید می‌دانم نصّی که بر کعبه و ماه رمضان و غیر اینها از احکام دین کرده رد نموده باشند.
گوید: نقیب پاسخ داده گفت: این قوم (صحابه) خلافت را جزء احکام دین و در ردیف عبادات شرعیه چون نماز و روزه نمی‌دانستند، بلکه آن را از امور دنیوی مانند تعیین امرا و تدابیر جنگی و سیاست رعیت می‌دانستند و در این گونه امور، اگر مصلحت را در مخالفت نصّ پیغمبر می‌دیدند، از مخالفت نصوص او پروا نداشتند.
آنگاه چند مورد از مخالفت نصوص پیغمبر مانند تخلف از جیش اسامه و عدم احضار دوات و کتف برای پیغمبر و مانند آنها را در بحث مفصلی عنوان کرده و ضمنا گوید: عمر که روبروی پیغمبر در قضیۀ طلبیدن دوات و کتف آن کلمه را گفت و پروا نداشت، چگونه از او بعید باشد که از نص پیغمبر به خلافت علی علیه السلام عدول کند و با ابوبکر بیعت نماید، و چه کسی می‌توانست بر او ایراد نماید؟
۶. عجبا! ابن ابی الحدید هم پروا نکرده و این گونه امور را نوشته و به قلم خود مذهب شیعه را هر چه بیشتر تقویت کرده، ولی به قول ابن طاووس علیه الرحمة، خدای تعالی حق را به قلم آنان جاری کرده است. آری، به این علامۀ معتزله باید گفت: تو خود اعتراف کردی که همۀ قریش از علی علیه السلام منحرف بودند، پس چگونه در اینجا تخلف از بیعت او را به تخلف از نصّ بر کعبه و ماه رمضان قیاس می‌کنی؟ آیا قریش با کعبه و ماه رمضان هم دشمنی داشتند؟
آری، چنانکه گفتیم، یگانه سلاح آنها مجرّد استبعاد است، چنانکه گوید: بعید می‌دانم صحابه نصّ پیغمبر را رد کنند. و عجب تر آنکه ابوجعفر نقیب برای عذر از تخلف یک امر، مخالفت‌های زیادی را در اوامر پیغمبر اعتراف کرده و با این صراحت گوید: آنان در مخالفت اوامر پیغمبر پروا نداشتند.۲
و با این اعتراف دیگر موردی برای آنکه شارح نصوص خلافت را مانند آیات متشابهات تأویل کند و صحابه را از کفر و فسق تبرئه دهد، باقی نخواهد بود. زیرا پیداست که می‌گویند: نصّ بر خلافت علی مانند سایر نصوص از پیغمبر رسید و صحابه بدون پروا مخالفت کردند و جای تأویل نیست.
۷. و دیگر از نصوص خلافت علی علیه السلام آنکه راغب اصفهانی در محاضرات ج ۲ ص ۲۱۳ ضمن ترجمۀ امیرالمؤمنین علیه السلام گوید:
«و عن أنس قال: قال النبيّ صلی الله علیه و آله: إنّ خلیلي و وزیری و خلیفتي و خیر من أترک بعدي یقضي دیني و ینجز موعدي علي بن ابی طالب».
یعنی: از انس نقل شده که گفت: پیغمبر فرمود: دوست من و وزیر من و جانشین من و بهترین کسی که پس از خود به جای می‌گذارم که دین مرا ادا و وعده‌های مرا انجام می‌دهد، علی بن ابی طالب است.
۸. و دیگر حدیثی است که گنجی شافعی در کفایة الطالب ص ۷۹ از ابن عباس روایت کرده که گوید:
«ستکون فتنة فمن أدرکها منکم فعلیه بخصلة من کتاب الله تعالی و علي بن أبی طالب، فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و هو یقول: هذا أوّل من آمن بي و أوّل من یصافحني و هو فاروق هذه الأمّة یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الظلمة و هو الصدیق الأکبر و هو بابي الذي أوتي منه و هو خلیفتی من بعدی».
آنگاه گوید: «قلت: هکذا أخرجه محدّث الشام في فضائل علي في الجزء التاسع و الأربعین بعد الثلاثمائة من کتابه بطرق شتّی».
یعنی: به زودی فتنه‌هایی روی خواهد داد. و کسی که از شما آن را درک کند، متمسّک شود به خصلتی از کتاب خدای تعالی و علی بن ابی طالب علیه السلام، و من از پیغمبر شنیدم که می‌فرمود: این اول کسی است که به من ایمان آورد. و اول کسی است که با من مصافحه می‌کند. و او فاروق این امت و فاروق میان حق و باطل و یعسوب مؤمنین است و مال یعسوب ستمگران است. و او صدیق اکبر است و او درِ (علم) من است که از آن می‌آیند. و او جانشین من است بعد از من.
آنگاه گوید: این حدیث را به همین قسم محدث شام در جزء ۳۴۹ از کتاب خود به طرق مختلف نقل کرده.
در پایان این بحث مناسب دیدیم داستان طریفی را که شارح در ج ۲ ص ۴۹۶ از ابن عالیه نامی نقل کرده، بیاوریم. و آن آن است که ابن عالیه گوید:
«ما نزد رییس حنابله بغداد فخر اسماعیل بن علی حنبلی بودیم و گفتگو می‌داشتیم. ناگاه شخصی از حنابله وارد شد. این مرد حنبلی دینی بر یکی از اهل کوفه داشت و برای مطالبۀ دین خود به کوفه رفته بود و اتفاقا زیارت غدیر پیش آمد و این حنبلی در کوفه بود و این زیارت روز ۱۸ ذی الحجه است و در مشهد امیرالمؤمنین علیه السلام آن قدر جمعیتاز خلق اجتماع می‌کنند که به شمار نیاید.
ابن عالیه گوید: فخر حنبلی از او پرسید: چه کردی و چه دیدی و آیا مال تو به تو رسید و چیزی از آن نزد بدهکار تو باقی ماند؟ و او جواب می‌داد. تا آنکه گفت:
ای سید من! کاش روز غدیر را می‌دیدی که چه فضیحتها و چه سخنان شنیعی نزد قبر علی بن ابی طالب رخ می‌دهد. و صحابه را آشکار با صدای بلند و بدون اعتنا و واهمه از کسی سبّ می‌کنند.
اسماعیل گفت: اینان چه گناهی دارند؟ والله آنان را جرأت نداد و فتح این باب نکرد مگر صاحب همان قبر. آن شخص گفت: صاحب قبر کیست؟۳ گفت: علی بن ابی طالب. گفت: ای سید من! اگر علی بر حق باشد پس چه شده که ما با فلان و فلان دوستی می‌کنیم؟ و اگر بر باطل باشد، پس چرا با خود او دوستی داریم؟ سزاوار است که ما یا از او و یا از آن دو تن بیزاری جوییم.
ابن عالیه گوید: اسماعیل به سرعت برخاست و کفشهای خود را پوشیده، گفت: لعنت خدا بر اسماعیل بد عمل، اگر جواب این مسأله را بداند. و به حرمسرای خود رفت و ما برخاسته برگشتیم.

۱. شارح در ج ۴ ص ۵۵۴ ضمن کلمات قصار، رمز «مکث» این جمله را از علی علیه السلام نقل کرده که فرمود: «أوّل من جرا الناس علینا سعد بن عبادة فتح بابا ولجه غیره و أضرم نارا کان لهبها علیه و ضوئها لأعدائه» یعنی: اول کسی که مردم را بر ما جرأت داد، سعد بن عباده بود. وی دری را گشود که غیر او در آن وارد گردید. و آتشی را بر افروخت که زبانه‌اش دامنگیر او گردیده و از روشنایی آن دشمنانش بهره مند شدند
۲. از این بدتر، قوشچی در شرح تجرید، جملۀ «و منها أنه منع المتعتین» را ضمن مطاعن عمر شرح کرده و جواب داده، گوید: «فإنه صعد المنبر و قال: أیها الناس ثلاث کنّ علی عهد رسول الله أنا أنهی عنهنّ و أعاقب علیهنّ، و هی: متعة النساء و متعة الحج و حیّ علی خیرالعمل، و أجیب عن الوجوه الأربعة بأنّ ذلک لیس مما یوجب قدحاً فیه فإنّ مخالفة المجتهد لغیره في المسائل الإجتهادیّة لیس ببدع». آری، قوشچی یک پله بالاتر رفته گوید: در نصوص و احکام شرعی نیز می‌توانند نظر دهند، و این سفیه پیغمبر و عمر را دوتن مجتهد معرفی کرده، زانو به زانوی یکدیگر می‌نشاند.
۳. این سخن به قدری بر مرد حنبلی گران آمد که تصور کرد شاید اشتباه کرده و صاحب قبر، علی علیه السلام نباشد. و از این قضیه پیداست که در حدود سال ششصد هجری چه ازدحامی برای زیارت غدیر در نجف اشرف بر پا گردیده، و بحمدالله تعالی تا حال که سال ۱۳۸۴ هجری است، این زیارت همتن طور در میان شیعه ادامه دارد. ولی قضیۀ سبّ خلفا معمول نیست. خداوند همه را از فتن و شرور دنیا و آخرت نجات دهد. بالنبي و آله الطاهرین علیهم صلوات الله الملک الحق المبین

برای ما بنویسید
نام کامل:
شهر:
آدرس ایمیل:

متن نظر:


موضوعات



جغرافيا



ادوار تاریخی

www.alinameh.com, The ejournal in specialty of Imam Ali (A.S.)