• عبدالحسین طالعی
با توجه به اینکه نوروز سال ۱۳۹۷ شمسی با سالروز شهادت امام هادی علیه السلام مصادف شده، در نظر گرفتم یک سلسله مطالب در ده قسمت پیرامون زیارت غدیریه صادره از ناحیه مقدسه حضرتش را به دوستداران خاندان نور هدیه کنم. تمام این مقاله در مجله صحیفه اهل بیت شماره ۳ -۴ ویژه نامه امام هادی علیه السلام منتشر شده است.
***
۷. خزف از سنخ و جنس گوهر نیست!
متن: فلعن الله من ساواک بمن ناواک.
نکته ها:
یکم. خداوند، قرآن را فقط برای اهل تقوا وسیله هدایت می داند. و در بیان ملاک های تقوا، از «ایمان به غیب» آغاز می کند (بقره/۲و۳ ). برای ایمان به غیب، مصادیق زیادی ذکر کرده اند، از جمله: ملائک، قیامت، جزا و کیفر اخروی و ... . ولی یکی از مهم ترین مصادیق آن، «مقامات پیامبر» است، که در حجاب ظاهر خلقت پیامبر، پوشیده مانده است. رسول خدا، به امر الهی در برخی موارد که امکان داشت شبهۀ غلوّ درباره اش برود، در بارۀ مقامات خود سکوت کرد. و گاه حتی به این بیان لب گشود که: «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الیّ» (کهف/۱۱۰).
آنها که «ایمان به غیب» یعنی ایمان به مقامات ماورائی پیامبر نداشتند، به برداشت ناقص خود از همین آیه تمسّک جستند و پیامبر را فردی همانند دیگران دانستند، در حالی که طبق تفسیر امام صادق علیه السلام ، پیامبر تنها از این جهت مثل مردم بود که مانند آنها مخلوق بود (تفسیر قمی ج ۲ ص ۴۷). اینان همان نابخردانی بودند که پیامبر را مانند خود می پنداشتند، چنانکه عباس به پیامبر می گفت: « يا رسول الله، إن قريشا جعلوا مثلك مثل نخلة فى كبوة من الأرض» (النهاية في غريب الحديث و الأثر ؛ ج۴ ؛ ص۱۴۶).
دوم. مردم همین برخورد را با وصیّ راستین او نیز انجام دادند: کتمان یا انکار مقامات و فضائل حضرتش به بهانه های گوناگون. آنان از پیامبر درباره امیرالمومنین سخنان بسیار شنیده بودند که تا کنون نیز «یک حرف از هزاران» آن، تمام کتابها را انباشته است. همچنین در سیره و عمل پیامبر، نکته های زیادی در باره حضرتش دیده بودند که گزارش آنها در کتابها آمده است. ولی مهم این است که پس از آن همه، یک جمله نیز از پیامبر رحمت شنیده بودند. پیام آور رحمت حق با زبان حق گویی - که اغراق و مبالغه در آن راه نداشت – فرموده بود:
« اگر نمی ترسیدم که مردم درباره ات غلو کنند، همان گونه که نصاری در باره عیسی بن مریم به غلو افتادند، در باره ات مطالبی می گفتم که مردم خاک پای تو را برای شفا بردارند» (مناقب آل ابی طالب ج ۱ ص ۲۶۴)
سوم. باری، انکار مقامات امیرالمومنین یا عدم توجه به آن مقامات، هر روز به رنگی بود. و نتیجه اش این که حضرتش را با دیگران مساوی یا هم رتبه دانستند، تا آنجا که آن امام همام در خطبه شقشقیه (خطبه سوم نهج البلاغه) لب به شکایت گشود:
«حتی صرت اقرن الی هذه النظائر».( کار به جایی کشیده که مرا در کنار این مدعیان جای می دهند و هم ردیف آنها می دانند).
این در حالی است که پیامبر هشدار داده بود:
أنتم أصحابي و علي بن أبي طالب مني و أنا من علي فمن قاسه بغيره فقد جفاني و من جفاني فقد آذاني و من آذاني فعليه لعنة ربي (مائة منقبة، ص۱۳۵، منقبت ۶۷)
صفحات گشوده تاریخ بر این حقیقت تلخ گواه است...
چهارم. قرآن از دو گروه (امام نور و امام نار) سخن می گوید:
گروه اول: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين (انبیاء ۷۳).
گروه دوم: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُون (قصص ۴۱).
کسی که امام نور را همردیف امام نار بداند، چه بویی از ایمان برده است؟
پنجم. سخن بالاتر از اینهاست. در تقسیم دیگر،ما با دو گونه کمال روبروییم : کمال موهبتی ـ کمال اکتسابی. کمالات اهل بیت موهبتی است از خدای جان آفرین که بدانها بخشیده است. در برابر آنها دیگر مردمانند که باید با تلاش خود به درجه ای برسند. توضیح این کلام ، تفصیلی در خور خود می طلبد. اما فعلا این نکته را می گوییم که حتی بزرگوارانی مانند سلمان و ابوذر را نمی توان همردیف اهل بیت برشمرد، چرا که اهل بیت به کمالات موهبتی مفتخر شدند. البته کمال موهبتی، عملکردی از سر اختیار می طلبد که شکر نعمت آن کمال بسیار والا ، باید ادا شود. در برابر آن، کفران چنین نعمتی است که کیفر کافران نعمت، سخت شدید است. اهل بیت، شکر نعمت موهبتی در چنان درجه ای را ادا کردند، در حالی که بسیاری از مردم، نعمتی اکتسابی بسیار پایین تر از آن را نتوانستند شکر گزارند.
به هر حال، سلمان و ابوذر ومانند آنها ـ هرچه درجه بالا داشته باشند ـ با اکتساب، به آن مقامات رسیده اند، که با همان مقامات، در حدّ مورچه ای هستند در پای قله ای که امام معصوم بر فراز قله جای دارد.
ششم. برای روشن شدن این حقیقت می توان به این مثال توجه کرد:
مالی که به دست انسان می رسد ، دو گونه است: گاهی اوقات از راه ارث به او می رسد و گاه از طریق اکتساب. در حالت اول، وارث ،صاحب آن مال است ، عدد مال هرچه باشد و وارث در هر وضعی و هر سنی و هر جایگاهی که باشد، حتی کودکی خردسال یا نوزادی در گاهواره. اما در حالت دوم (اکتساب)، باید انسان با تدبیر و تلاش و دقت، ذره ذره به کسب مال بپردازد. در این حال می توان پرسید که آنچه به دست آورده ، از کجا و چگونه به آن دست یافته است.
البته کسی که مالی به ارث می برد، باید با تدبیر و دقت در حفظ آن بکوشد ، بلکه باید با تلاش خود بر آن بیفزاید. همچنین تکلیف او به مراتب دشوارتر از فرد دوم است ، یعنی باید بیشتر به نیازمندان رسیدگی کند. در اینجا ضرب المثل مشهور مصداق دارد که :" هر که بامش بیش ، برفش بیشتر". اما هیچگاه دستیابی چنان وارثی به چنان مالی را نباید نشانه تبعیض و بی عدالتی دانست ، چرا که به تعبیر قرآن :
« لایکلف الله نفسا الا ما آتاها» (طلاق ۷).
این مثال – با همه نارسایی که دارد – تا حدی به این پرسش پاسخ می دهد که چگونه حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام در حالی که تنها چند ساعت از عمرش می گذرد، به کسانی که به مادر بزرگوارش اعتراض کرده بودند،پاسخ می دهد و می فرماید: «انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا» (مریم/۳۰ ).
نیز، از همین بیان، می توان دریافت که چگونه خداوند حکیم در مورد حضرت یحیی علی نبینا و آله و علیه السلام می فرماید: «و آتیناه الحکم صبیا» (مریم/۱۲ ).
هفتم. امام هادی علیه السلام خود در زیارت جامعه این حقیقت را چنین باز می گوید: فبلغ الله بکم اشرف محل المکرمین و اعلی منازل المقربین و ارفع درجات المرسلین، حیث لا یلحقه لاحق و لا یفوقه فائق و لا یسبقه سابق و لا یطمع فی ادراکه طامع.
طأطأ کل شریف لشرفکم و بخع کل متکبر لطاعتکم و خضع کل جبار لفضلکم و ذل کل شیء لکم.
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به این بیان می فرماید: لا یقاس بآل محمد من هذه الامة احد.(نهج البلاغه، خطبه ۲ )
هشتم. پیش از این، از پیامبر آوردیم که فرموده بود: علی منی و انا منه. فمن قاسه بغیری فقد جفانی.. در شمار «غیر پیامبر»، حتی سلمان و ابوذر و مقداد و عمار جای دارند ، که مقایسه امیر المؤمنین با آنها مصداق جفا به رسول الله است، چه رسد به معاویه و عمرو عاص و مانند آنها که بویی از انسانیت نبرده اند.
نهم. کسی که این حقیقت روشن را ـ به علم و عمد ـ انکار کند، چه سرنوشتی در پیش دارد جز دور کردن خود از رحمت الهی، یعنی خود را در معرض لعن خداوند قرار دادن؟ و این است گوشه ای از معنای کلام امام هادی علیه السلام فرمود:
فلعن الله من ساواک بمن ناواک.
این بیان، ضابطه ای دقیق و مستند از زبان وحی به دست می دهد که برای نقد و بررسی منابع تاریخی و تحلیل های مربوط به سیرۀ علوی بسیار راهگشا است و باید غنیمت دانست.
بازنگری و بازنگاری تاریخ اسلام بر اساس این کلام بلند وحیانی ضرورتی است ناگزیر.