• زینت تاج علی
حکیم ناصر خسرو، شاعر پرآوازه ایران در قرن پنجم هجرى، از پیروان مذهب اسماعیلى بود و از ادب فارسى در تبلیغ و ترویج این مذهب استفاده مىکرد. او با نگارش کتب متعدد و سرودن هزاران بیت شعر علاوه بر انجام رسالت تبلیغى خود، رفع شبهات دینى و پاسخ گویى به مخالفان مىپرداخت. در آثار او به مدح و منقبت حضرت على (ع) توجه زیادى شده است. مقاله حاضر به بررسى سیماى حضرت على (ع) در آثار ناصر خسرو مىپردازد.
کلید واژهها: ناصر خصرو، حضرت على (ع) مذهب اسماعیلیه
مقدمه
حکیم ناصر خسرو بن حارث در ذى قعده ۳۹۴.۱۰۰۴/م. در قبادیان بلخ متولد شد. وى که از خاندانى دیوان سالار و اهل فضل و ریاضت بود، پس از رو آوردن به مذهب اسماعیلى، به آوازه بزرگى و فضائل المستنصر - خلیفه فاطمى - به مصر و شام سفر کرد. شش سال در قاهره اقامت داشت و پس از دست یافتن به مقامى بلند در مراتب اسماعیلى - حجت - در ۴۴۴.۱۰۵۲/م. براى ادامه فعالیت هایش در مقام مبلغ به بلخ بازگشت. آثار او که همگى به زبان فارسى هستند عبارتند از: "دیوان اشعار"، "روشنایى نامه (نظم)"، "روشنایى نامه (نثر)"، "سفرنامه"، "وجه دین"، "زاد المسافرین"، "خوان الاخوان" و "جامع الحکمتین". علاوه بر این آثار، تعدادى کتاب و رساله هاى دیگر نیز به او منسوب است. تاریخ وفات او در سالهاى میان ۴۶۵.۱۰۷۲/ و ۴۷۰.۱۰۷۷/ م. ذکر شده است. نوشتار حاضر بر آن است که با بررسى سیماى حضرت على (ع) در معروفترین آثار ناصر خسرو به ترسیم تصویر دقیقى از آن دست یابد. روشن است رسیدن بدین مقصود، با بررسى موضوعى آثار این ادیب و مبلّغ مذهبى همراه است.
***
ناصر خسرو در "جامع الحکمتین" که نگرشى فلسفى به مذهب اسماعیلیه دارد، به دنبال تشریح مقام و موقعیت امام در مذهب اسماعیلى است. او از ماهیت شرافت نبى و وصى اینگونه مىگوید: «چو از هر موجودى دو موجود به ترتیب شریفتر است از دیگر موجودات، روا نباشد که دو مرد از دیگر مردمان شریفتر نباشند از هر آنکه عظیمتر موجودى مردم است که غرض صانع از ایجاد موجودات همه اوست. پس گفتند کز مردمان دو مرد شریفتر است یکى رسول و دیگر وصى او. دلیل بر شرف این دو تن بر همه خلق آن آورند که شرفاء خلق همه فرزندان ایشانند. نیز هیچ مردى نیست از جملگى خلق که اندر دین اسلام اند بانگ نماز - کان منادى خدایست - همى نشود که گویند به اقرار و به وحدانیت خداى برابر ذکر این دو تن را که مؤذنان بانگ همى کنند هر شبان و روزى پنج وقت نماز که آن وقت را جملگى وقتها و زمانها شرف است و بر سر مناره به آوازه همى گویند: محمد رسول الله و على ولى الله.»
او نبى و وصى را از یک گوهر وجودى شریف مىداند، که شرافت آنان نسبت به عامه همانند شرافت وقت نمازهاى پنجگانه نسبت به اوقات دیگر است. او همچنین وجود نبى و وصى را همانند آهن و مغناطیس مىداند که همواره جاذب یکدیگرند:
«آهن قوىتر گوهى است و آلت حرب از او سازند. منافع مردم اندر او بسیار است... چون رسول از خلق على را به خویشتن کشید چه به مصاهرت و چه به وصایت، پیدا آمد که امیرالمؤمنین على ممئول آهن بود. چه درست شد که رسول به منزلت مغناطیس عالم دین بود و امیرالمؤمنین به مرتبت آهن عالم دین بود. و چنانک مغناطیس، اگر چه بسیار جواهر باشد، جز آهن را به خویشتن نکشد، مغناطیس دینى نیز از بسیارى از امت جز مر این آهن را به خویشتن نکشید.»
ناصر خسرو در این کتاب با نگرشى فلسفى و عقلانى به اثبات وجود وصى براى نبى اکرم مىپردازد و شرافت آن دو را ذکر مىکند و این گونه نتیجه مىگیرد که: «تا امروز فرزندان او فرزندان رسول اند، و جه مر او را وصى خویش به غدیر خم و همگان را به ولایت او اشارت کرد.» ناصر خسرو در توضیح این مقام مىکوشد و انکار ولایت و وصایت حضرت على را ستمکارى و مانع هدایت فرد مىداند. وى در تفسیر و تأویل احادیث مربوط به وصایت حضرت على و شأن و منزلت اهل بیت کوشیده و با نگرشى عقلانى آن را چنین تبیین مىکند:
«کشتى نوح نیز چوب نیست بل اهل بیت رسول است و نیز طوفان نوح آب نیست بل جهان و ضلالت است که هلاک عصیان است.»
سخن او علاوه بر اینکه یادآور حدیث نبوى «مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا ومن تخلّف عنها غرق» است، تفسیرى عقلانى از این حدیث را بیان مىکند. لازم به ذکر است که "جامع الحکمتین" در اواخر عمر ناصر خسرو به هنگام ثبات عقاید و کمال آراى او به رشته تحریر در آمده است. در واقع او از دیدگاه فلسفى و عقلانى به موضوع نگریسته و چهره حضرت على را مطابق با عقیده مذهبى خود ترسیم کرده است.
ناصر خسرو در "وجه دین" این گونه به اثبات وصایت حضرت على پرداخته است:
«وصى آدم مولانا شیث بود علیه السلام و وصى نوح مولانا سام بود علیه السلام و وصى ابراهیم مولانا اسماعیل بود علیه السلام و وصى موسى مولانا هارون بود علیه السلام و وصى عیسى مولانا شمعون بود علیه السلام و وصى محمد مصطفى على المرتضى بود علیه السلام.»
از آن جا که "وجه دین" کتابى مذهبى در توضیح مسائل شرعى و یا به تعبیر دیگر رساله عملى محسوب مىگردد، ناصر خسرو در این کتاب اشاره دیگرى به موضوع نداشته و بیشتر به شرعیات مىپردازد.
ناصر خسرو در "سفرنامه" که از معروفترین آثار وى محسوب مىگردد، هرگاه نام حضرت على رفته است با ذکر سلام و احترام از او یاد مىکند.
در "زاد المسافرین" که از دیدگاه فلاسفه و حکما به اثبات و یا نقض مسائل دشوار فلسفى پرداخته و دیدگاههاى فلسفى برخى از بزرگان فلاسفه را نقد مىکند، سخنى از حضرت على به میان نمى آورد. اما در "خوان الاخوان" حضرت على را به همراه اولیا و رسول و امامان، واسط و میانجى بین خداوند و بشر دانسته و این گونه مىگوید: «اگر کسى بى این میانجیان توحید جوید معطل است.»
"دیوان اشعار" ناصر خسرو مجال مبسوطى براى شرح مضامین مربوط به حضرت على است. توصیف و توضیح صفات حضرت، مدح و منقبت وى، ستایش مردانگى، شجاعت، دلاورى و جنگاورى حضرت در میان اشعار وى دیده مىشود. در شعر این شاعر پارسى گو، همواره حضرت نبى و وصى در کنار هم آمده اند؛ زیرا او دوستى خاندان پیامبر را مایه راهیابى به رضوان در روز حشر مىداند:
«چو به حبّ آل زهرا روى شستى روز حشر
نشنود گوشت ز رضوان جز سلام و مرحبا»
شاعر اطاعت از پیغمبر و حضرت على را در یک ردیف دانسته و بارها احادیث مربوط به حضرت على را به شعر در آورده و یا در اشعار خود به آنها نظر داشته است:
«شعر علوم آنگه در او علیست
مسکن مسکین و ماب و متاب
روى به شهر آر که این است روى
تا نفریبد ز غولان خطاب
هر که نتابد ز على روى خویش
بى شک از او روى بتابد عذاب
جان و تن حجت تو مر تو را
باد تراب قدم اى بوتراب
در این شعر علاوه بر اینکه حدیث نبوى را به نظم میکشد، روى آوردن به حضرت على را مانع عذاب الهى مىداند. در دیوان شعر ناصر خسرو این چنین مضامینى به وفور یافت مىشود. پاره اى از این مفاهیم به عنوان نمونه آورده مىشود:
- ذکر جنگاورى حضرت؛
- حضور او هماره باعث پیروزى در جنگ است؛
انتخاب حضرت على (ع) با تأیید الهى صورت گرفته است؛
- توانایى جدا کردن حق از باطل را دارد؛
- همانگونه که پیامبر در دریافت و نقل وحى بى همتاست، حضرت على نیز در کشتن جباران همتایى ندارد؛
- عروة الوثقى دین اسلام مهر فرزندان على است؛
- حضرت همراه قران و شمشیر بوده و بنیاد دین حضرت محمد (ص) است؛
- او مدافع رسول خدا و شمشیر او یارى گر قرآن است؛
- او همچون هارون براى موسى، شریک و همنشین محمد (ص) است.
ناصر خسرو علاوه بر ذکر صفات و خصوصیات حضرت على درباره خاندان وى این گونه مىگوید:
- اولاد پیامبر، در حکم روز قضا هستند؛
- پسران على (ع)، سپر انسانها از آتش الهى هستند.
راه دیگرى که یارى گر ناصر خسرو در ترسیم چهره حضرت على است، به نظم پارسى درآوردن گفتار و کلام آن حضرت است:
قیمت هر کس بقدر علم اوست
هم چنین گفتست امیرالمؤمنین
این بیت اشاره است به حدیث «قیمة کل امر ما یحسنه». در بسیارى از موارد، شاعر بدون ذکر نام حضرت، از احادیث ایشان استفاده کرده است:
اى پسر مشغول این دنیاست خلق
چون بمردار است مغشول این کلاب
که در واقع اشاره است به: «الدُّنیا جیفة فإن رضیت بها فاصبِر على مُقارنة الکلاب».
در دیوان شعر ناصر خسرو نمونه هاى بسیارى از این دست مىتوان یافت:
هر آنک او نفس خود بشناخت بشناسد یقین حق را
امیرالمؤمنین این گفته را شیر ایزد دیان
که اشاره به حدیث: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» است.
عقل و حکمت از دیگر صفات برجسته حضرت على در شعر ناصر خسرو است که حضرت به کمک این صفات شایستگى خلافت و وصایت را به دست آورده است:
آن که بیش از دگران بود به شمشیر و به علم
وانکه بگزید و وصى کرد نبى بر سرماش
تکیه بر علم و حکمت را در جاى دیگر چنین بیان مىکند:
نام نهى اهل علم و حکمت را
رافضى و قرمطى و معتزلى
رافضیم سوى تو و تو سوى من
ناصبیى نیست جاى دلتنگى
علم و عمل مذهب من است و تو
مى علم نجویى که گاو بى عملى
لات و عزى و منات اگر ولیند
هر سه ترا مر مرا علیست
ولى بنا بر اعتقاد اسماعیلیان، علم و حکمت موهبتى خداداى است که خداوند آن را به وسیله پیامبرش براى مردم فرستاده است. شش پیامبر صاحب شریعت که از نظر اسماعیلیان ناطق و اعلام کننده شریعت خوانده مىشدند، یعنى قانون ظاهر و نیز متضمن اوامر و نواهى، فرائض عبادى و حدود شرعى بودند، هر کدام یک وصى داشتند. بنا بر اعتقاد اسماعیلیان پیامبر ناطق دوران ما، حضرت محمد (ص) پسر عم و داماد خود على بن ابیطالب را در مقام وصى انتخاب کرد. آنان اعقاب حضرت على را امامان حقیقى امت اسلامى مىدانند و اعتقاد دارند فقط این امامان معناى باطنى کلام الهى را - که پیامبر ابلاغ کرده است - مىدانند و منتقل مىکنند. بنا بر این اعتقاد، امامان که خلفاى فاطمى ادامه سلاله آنها هستند گنجینه دار پیام الهى مىباشند. آنها حافظان علم و حکمت حقیقى هستند که آن را به پیروان خود که اولیاى الله هستند انتقال مىدهند.
این گونه ناصر خسرو علاوه بر به نظم کشیدن عقاید مذهبى خود، صریحا با کسانى که عقیدهاى خلاف او دارند مىجنگد و جواب گوى اتهامهایى است که به او وارد مىشود و البته خود نیز به دشمنانش اتهامهایى مىزند. او با نگرشى که خاص خودش است، شرافت حضرت را - علاوه بر مسائل فوق - در روز غدیر به دلیل علم و شجاعت او مىداند:
پس از خطبه غدیر خم شنیدى
على او را ولى باشد به پیمان
علم و شجاعت.
او حکمت على (ع) را مایه شایستگى او در وصایت مىداند:
از پس پیغمبر آن باشد خلیفه کو بود
هم مبارز هم به علم اندر سوار اى ناصبى
از على علم شجاعت سوى امت ظاهر است
روشن و معروف و پیدا چون نهار اى ناصبى
زیر بار جهل ماندستى ازیرا مر ترا
در مدینه علم و حکمت نیست بار اى ناصبى
... راز ایزد با محمد بود جز حیدر نبود
مر محمد را ز ایزد رازدار اى ناصبى...
چون رسول از خلق على را به خویشتن کشید چه به مصاهرت و چه به وصایت، پیدا آمد که امیرالمؤمنین على ممثول آهن بود. چه درست شد که رسول به منزلت مغناطیس عالم دین بود و امیرالمومنین یه مرتبت آهن عالم دین بود. و چنانک مغناطیس، اگر چه بسیار جواهر باشد، جز آهن را به خویشتن نکشد، مغناطیس دینى نیز از بسیارى از امت جر مر این آهن را به خویشتن نکشید.
در ادامه قصیده، ناصر خسرو شرح دلاورىهاى حضرت را در جنگهاى خندق، خبیر و دیگر فتوحات صدر اسلام به شعر در مىآورد و آن را به نشانهاى از جانشینى بر حق حضرت مىداند. شاعر در قصیده دیگرى با ردیف على، مجموعه کاملى از خصوصیات و توانایىهاى حضرت را به نظم آورده و اعتقاد کامل خود به على (ع) را این گونه ابراز مىکند:
بهار دل دوستار على
همیشه پر است از نگار على
از امت سزاى بزرگى و فخر
کسى نیست جز دوستدار على
ازیرا کز ابلیس ایمن شدست
دل شیعت اندر حصار على
على از تبار رسول است و نیست
مگر شیعت حق تبار على
به صد سال اگر مدح گوید کسى
نگوید یکى از هزار على
به مردى و علم و به زهد و سخا
بنازم بدین هر چهار على
این قصیده، مجموعه کاملى است از آنچه به طور پراکنده در خلال دیوان ناصرخسرو آمده است. او در واقع ستاینده شجاعت، دلاوى و مردانگى، پاکى، توانایى تشخیص حق از باطل حضرت است. این چنین است که على در شعر او على منفعل و خاموش دوران بیست و پنج سال نیست. على در شعر او، دلاور عرصه جنگ یارى گر دین خدا و آراسته به بهترین صفات انسانى است. او همواره تیغ بر کف و علم در دل دارد. به کمک علم و خرد و عقل مىتواند کارها را به سرانجام نیک برساند. درخشش على در شعر ناصر خسرو حقیقتى واضح است. او بنیاد تمام فضائل و اخلاق حسنه انسانى را در حضرت على مىبیند و «بعد از پیغمبر اسلام او را بزرگترین شخصیت و براى پیروى بهترین نمونه مىشمارد. زیرا او چه از لحاظ علم و حکمت و چه از لحاظ شجاعت بهترین مثال انسانیت است. ناصر خسرو نتیجه مىگیرد و ثابت مىکند که حضرت على بعد از پیغمبر اسلام در علم و حکمت و شجاعت از همه بالاتر و لذا لایق و شایسته خلافت است و اخلاق او قابل تقلید است.»
نتیجه
على (ع) در آثار ناصرخسرو مظهر بهترین و برترین صفات انسانى است و پبامبر با این صفات، او را جانشین خود کرده است. اعتقاد ناصر خسرو به غدیر و امام منصوص در کنار به کارگیرى احادیث و روایات مربوط به حضرت على، یارى گر او در امر تبیلغ دین و مذهب است.
فهرست منابع
ایوانف؛ «ناصرخسرو و اسماعیلیان»: اسماعلیان در تاریخ؛ ترجمه یعقوب آژند؛ تهران: مولى؛ ۱۳۶۸./ - شریفى؛ «ناصرخسرو»: ادب فارسى در آسیاى میانه؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۸۰./ - صفا، ذبیح اللَّه، "تاریخ ادبیات ایران"؛ تهران:بى نا، ۱۳۶۲./ - طهرانى، آقابزرگ؛ "طبقات اعلام الشیع"؛ ج۲؛ قم: اسماعیلیان، بى تا./ - عروضى سمرقندى؛ "چهار مقاله"؛ به کوشش قزوینى؛ تهران: اشرفى، ۱۳۲۷./ - فیروز، شیر زمان؛ "فلسفه اخلاقى ناصر خسرو و ریشههاى آن"؛ اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسى ایران و پاکستان، ۱۳۷۱./ - قبادیانى، ناصرخسر؛ "سفرنامه"؛ به کوشش محمد دبیر سیاقى؛ تهران: زوار، ۱۳۷۰./ - همو؛ "جامع الحکمتین"؛ با مقدمه هانرى کربن و محمد معین؛ تهران: انستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۳۲./ - همو؛ "وجه دین"؛ تهران: انجمن شاهنشاهى فلسفه ایران، ۱۳۹۷/۲۵۳۶./ - همو؛ "زاد المسافرین"؛ برلین: کاویانى، بى تا./ - همو؛ "خوان الاخوان"؛ تهران: بارانى، ۱۳۳۸./ - همو؛ "دیوان اشعار"؛ تهران: چاپخانه گیلان، ۱۳۳۹./ - "تاریخ ایران از فروپاشى دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان"؛ پژوهش دانشگاه کمبریج؛ گرد آرى ریچارد.ن.فر؛ ترجمه حسن انوشه؛ تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۸./ - محقق، مهدى؛ "تحلیل اشعار ناصرخسرو"؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۸./ - هالم، هایتس؛ "فاطمیان و سنتهاى تعلیمى آنان"؛ ترجمه فریدون بدرهاى؛ تهران: فرزان، ۱۳۷۷./ - همدانى، رشید الدین فضل اللَّه؛ "جامع التواریخ" (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نژادیان و داعیان و رفیقان)؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۶.
پى نوشت ها
۱. آقا بزرگ تهرانى، طبقات اعلام الشیعه، ج۲، ص۱۳۷./ ۲. ذبیح اللَّه صفا، تاریخ ادبیات ایران، ج۲، ص۴۴۳./ ۳. عروضى سمرقندى، چهار مقاله، ص۴۹./ ۴. رشید الدین فضل اللَّه، جامع التواریخ، ص۷۷./ ۵. تاریخ ایران کمبریج، ج۴، ص۳۷۹./ ۶. همان، صص ۸۰-۳۸۹./ ۷. شریفى، «ناصرخسرو»، ادب فارسى در آسیاى میانه، ص ۳-۹۰۲. وایضاً ایوانف، «ناصرخسرو و اسماعیلیان»، اسماعیلیان در تاریخ، ص ۶۳-۴۴۶./ ۸. تاریخ ایران کمبریج. ص ۴۶۳./ ۹. ابومعین ناصر خسرو قبادیانى، جامع الحکمتین، ص ۱۸۱./ ۱۰. ناصرخسرو، همان، ص۱۷۴./ ۱۱. همان./ ۱۲. همان، ص۱۶۲./ ۱۳. همان، ص۳۹./ ۱۴. ناصر خسرو قبادیانى، وجه دین، ص۶۴./ ۱۵. ناصر خسرو قبادیانى بلخى، سفرنامه، ص۱۱۷./ ۱۶. ناصربن خسرو بن الحارف القبادیانى البلخى المروزى، خوان الاخوان، ص۱۲۹./ ۱۷. ناصر خسرو قبادیانى بلخى، دیوان اشعار، ص۲۵./ ۱۸. ناصرخسرو، دیوان اشعار، همان، ص۳۹./ ۱۹. همان، ص۵۱./ ۲۰. همان، ص۵۲./ ۲۱.همان، ص۵۳./ ۲۲. همان./ ۲۳. همان، ص۷۸./ ۲۴. همان./ ۲۵. ناصرخسرو، دیوان اشعار، خکتم، ص ۱۰۳./ ۲۶. همان./ ۲۷. همان./ ۲۸. همان، ص۹۷./ ۲۹. همان، ص ۱۰۰./ ۳۰. مهدى محقق، تحلیل اشعار ناصرخسرو، ص۳۰./ ۳۱. هاینتس هالم، صص ۶-۲۵./ ۳۲. شیر زمان فیروز، فلاسفه اخلاقى ناصرخسرو و ریشههاى آن، ص۳۳۱.