الغدير حاصلِ نيم قرن تلاش
گفتگو با مرحوم حاج شیخ رضا امینی، فرزند و یاور علامه امینی
• روزنامه رسالت
آنچه میخوانيد، گفتگويی است با مرحوم حجة الاسلام والمسلمين حاج آقا رضا امينی فرزند و ياور علّامه، که در ويژه نامه روزنامه رسالت به تاريخ يکشنبه ۱۲ تير ۱۳۶۷ منتشر شده است.
در مقدمه، انگيزه نگارش کتاب الغدير را به وسيله مرحوم علّامه امينی بيان فرماييد.
منشأ و انگيزه کتاب الغدير، اين بود که وقتی مرحوم والدم از تبريز به نجف بازگشتند و در صدد تکميل تفسيرشان بودند، کتابی تحت عنوان شيعه در مصر انتشار يافت، که در آن کتاب، حملات ناروايی به شيعه و علمای شيعه شده بود. مؤلف کتاب نوشته بود که در طول تاريخ اسلام، شيعه هيچ قدمی در راه اسلام و استواری ارکان آن برنداشته و علمای شيعه را در تثبيت دعائم اسلام و نشر حقايق آن، حقی نيست و فرهنگ اسلامی به هيچ وجه رنگ شيعی ندارد. شيعه در راه اسلام شهيد نداده است. کتابی در زمينههای دينی ننوشتهاند و هيچگونه تأليفی ندارند. مرحوم حاج شيخ آقابزرگ تهرانی پس از خواندن اين کتاب تعهد کردند که فرهنگی را بنويسند و ارائه کنند که شيعه چه قدمهايی در راه نشر فرهنگ و معارف اسلام برداشته و چه کتابهايی را نوشته و چه تأليفاتی دارد و مؤلفين آنها چه کسانی هستند. لذا به نگارش الذريعة مشغول شدند و اين کتاب در ۲۸ جلد به چاپ رسيد و انتشار يافت.
پدرم نيز مسأله شهادت علمای بزرگ شيعه را که در راه ترويج ديانت و معارف اسلامی و مذهب جعفری شربت شهادت نوشيدند مورد توجه قرار داد و در اين باره به تأليف کتاب پر ارج خود به نام شهداء الفضيلة پرداختند و در اين کتاب ۱۳۰ نفر از علمای بزرگ شيعه را که از قرن چهارم هجری به بعد در راه هدف مقدس خود به شهادت رسيدهاند به عالم اسلام معرفی نمودند. پس از تأليف اين کتاب، مرحوم علّامه امينی تصميم گرفتند کتابی بنويسند که چهره واقعی شيعه و عالم تشيع را به جهان اسلام عرضه کند و آنچنان که هست بنمايانند و اکاذيب و تهمتها و افترائاتی را که در طول تاريخ به شيعه نسبت داده شده از دامن مطهر فرقه ناجيه بزدايند. لذا دست به تأليف کتاب الغدير زدند و تأليف اين کتاب تقريباً نيم قرن (۵۰ سال) طول کشيد. در حالی که ايشان از ۲۴ ساعت شبانه روز فقط ۵ ساعت به خواب و استراحت میپرداخت و بقيه را به مطالعه و نوشتن و مراجعه به کتابها و کتابخانههای مختلف اختصاص میداد و هر گونه زحمت و تحمل رنج و جانفشانی در راه نيل به هدف را آسان میشمرد و اگر لازم بود که برای مطالعه بيشتر و بررسی همه جانبه به مسافرتهای دور بروند از اين کار مضايقه نداشتند. چنانکه يک بار برای مطالعه به هندوستان مسافرت نمود و مدت چهار ماه در آن کشور به بررسی و مطالعه و تحقيق پرداخت و در هر سفر يادداشتهايی تهيه مینمودند که مجموعه اين يادداشتها در دفتری به نام ثمرات الأسفار جمع آوری گرديده است و يادداشتهايی را که مربوط به سفر هندوستان است من آنها را جمع آوری و تکميل نمودم و قريباً در سه جلد منتشر خواهد شد. مرحوم علّامه سفری به شام نمودند که يادداشتهای مربوط به اين سفر نيز جمع آوری شد و در ۵ جلد چاپ و منتشر میشود. سفر ديگری ايشان به ترکيه نمودند که متأسفانه چون مريض شدند نتوانستند مانند سفرهای هندوستان و شام يادداشتهای مورد لزوم را خودشان تهيه کنند. همين اندازه توانستند با مراجعه به کتابخانههای ترکيه فهرست کتابهای مرود لزوم و نام کتابخانهها را در اختيار من بگذارند و من برای تکميل اسناد و مدارک الغدير در ظرف مدت سه سال تقريباً هفتصد هزار برگ از کتابهای موجود در کتابخانههای ترکيه را عکسبرداری نموده و با خود به نجف بردم که الان در کتابخانه نجف موجود است.
کتاب الغدير، در جهان اسلام و بين علمای اسلامی چه تأثيری داشت؟
به ياد دارم که بعد از انتشار جلد سوم و ششم الغدير در عراق، اعتراضاتی از طرف بعضی از افراد به عمل آمد و به نخست وزير وقت نوری سعيد شکايت کردند و از جمله شاکيان، يک نفر از وکلای دادگستری موصل بود، يک نفر از علمای آن ديار و چهار نفر ديگر به نوری سعيد گفتند شما نبايد اجازه دهيد در عراق که قلب عالم اسلام است چنين کتابی چاپ شود و بايد از خلفا دفاع کنيد. نوری سعيد گفت من از اين کتاب خبری ندارم و چيزی نمیدانم. وکيل دادگستری موصل يک نسخه جلد ششم الغدير را که با خود آورده بود ارائه نمود. نوری سعيد يک هفته مهلت خواست تا جواب آنها را بدهد. بعد از مدت مقرر که آمدند در جواب آنها گفت: من کتاب را مطالعه نمودم، مؤلف آن نه عراقی است و نه عرب، بلکه يک عالم ايرانی است و تنها کاری که از دست ما ساخته است اين است که به او بگوييم آقا از عراق برو بيرون. اما اين مسأله هم صلاح ما نيست. چون سه چهارم ساکنان عراق را شيعيان تشکيل میدهند و از هيأت دولت گرفته تا تمام تشکيلات اداری و غير اداری عراق حضور دارند، و اگر شيعيان به ما اعتراض نمودند که به چه دليلی عالم شيعی ما را از عراق اخراج کرديد ما در جواب چه بگوييم؟ اصولاً من يک مرد سياسی هستم و شما از يک مرد روحانی و عالم شاکی هستيد، اگر يک روز من بخواهم عليه يکی از روحانيون شما و روحانيت قدم بردارم بايد شما جلوی مرا بگيريد، نه اينکه مرا عليه يک فرد روحانی تحريک نماييد. علاوه بر اينها من اين کتاب را مطالعه نمودم و ديدم که آنچه در آن نقل شده، از قول علما و ائمه سنت و جماعت است، لذا من نمیتوانم جلوی انتشار اين کتاب را بگيرم و با شما همکاری و همراهی نمايم. بنابراين به شما توصيه میکنم که دفاع شما فقط در حدود سکوت باشد.
در طول تاريخ اسلام، مسلمانان سنی مذهب، شيعه را مشرک و کافر دانستند و حتی میگفتند شما شيعيان به تمثال علی (ع) سجده میکنيد، ولی اکنون که کتاب الغدير را برای علمای بزرگ جهان اسلام و شخصيتهای برجسته فرستادم و همه آنها کتاب را با حسن قبول تلقی نمودند و تقريظ هايی بر آن نگاشتند و فرستادند، يکی از اثرهای کتاب الغدير در جهان اسلام و مسلمانان، گرويدن گروههای مختلف و افراد فراوانی به تشيع است که بر اثر مطالعه اين کتاب صورت گرفته است. برای نمونه، در سفر به مصر به شخصی به نام حسين عبدالرزّاق که از نمايندگان مجلس شورای مصر بود برخوردم، مردی تيزفهم و تحصيل کرده بود. چند جلسهای با هم بوديم، در جلسه دوم رو به من کرد و گفت: «من يک مطلب سرّی از زندگيم را میخواهم به شما بگويم»، گفتم بفرماييد. گفت: «مشروط بر اينکه برای هيچکس نقل نکنيد»، گفتم من قول میدهم و تضمين میکنم. نامبرده گفت من تا خواندن جلد ششم کتاب الغدير شيعه نبودم، اما اکنون خود و تمام افراد خانوادهام شيعه هستيم».
در تونس و مراکش هم افراد بسياری سراغ داريم که با مطالعه کتاب الغدير شيعه شدند و خيلی هم برای عالم تشيع خوب تبليغ میکنند.
چه تقريظهايی بر الغدير نوشته شده و چه نامه هايی برای خود علّامه امينی در اين باره فرستاده شده است؟
تقريظهای فراوانی برای الغدير نوشته شده و نامههای بسياری از بزرگان و مراجع دريافت شده که در جلد اول الغدير به زبان عربی چاپ گرديده است و مقدار زيادی هم در نجف مانده است.
معروفترين علمايی که مبادرت به نگارش تقريظ بر الغدير نمودهاند چه کسانی بودند؟
اين آقايان عبارتند از حضرات آيات عظام آية الله صدر، پدر امام موسی صدر، آية الله بروجردی، آية الله سيد عبدالهادی شيرازی، آية الله حکيم، آية الله حمامی، و از علمای اهل تسنن دکتر عبد الغنی حسن از مصر.
از خاطراتی که از علّامه داريد برايمان بگوييد.
خاطره زياد است و از جمله آنها اين است که ۱۱ ساله بودم، در معيت ايشان به کاظمين رفتيم، قصدشان اين بود که در کاظمين کتابخانه سادات حيدری را مطالعه کنند، کتابخانه در حسينيهای قرار داشت، يک اطاق بسيار بزرگی بود پر از کتاب دور و بر اطاق از سه جهت قفسه بود از زمين تا سقف. من ديدم فرشی در بساط نيست و همه جا پر از خاک است. ايشان آمدند کنار ايوان و عبايشان را فرش کردند روی زمين و لباسها را روی آن گذاشتند و شال خود را باز نمودند و چند مرتبه وسط اطاق به روی زمين کشيدند تا چرچف حصيری پيدا شد و آن را تکاندند و روی زمين پهن کردند و بر آن، نشستند. فرمودند: «بيا. پس چرا نمیآيی؟». گفتم: «آقا اينجا که فرشی نيست همهاش خاک است». فرمودند: «اگر بخواهی اينطوری زندگی کنی چيزی به دستت نمیرسد. اگر میخواهی ادب در زندگانی داشته باشی بايد اينها برايت مطرح نباشد».
به عنوان آخرين سؤال از معنويات علّامه و ارادتشان به ائمه اطهار برايمان توضيح دهيد.
عادت و اخلاق ايشان اين بود که هر وقت به حرم مشرف میشدند تنها میرفتند و کسی را با خود نمیبردند و از اين که کسی به دنبال ايشان راه برود اجتناب مینمودند و معمولاً هم شبها به حرم مشرف میشدند و هنگام زيارت از حرف زدن با افراد پرهيز میکردند و زيارت جامعه کبيره را از حفظ داشتند. زيارت امين الله را زياد میخواندند و هنگام زيارت و دعا، صدای ضجه و ناله ايشان از دور به گوش میرسيد. در مواقع مخصوص به زيارت سيد الشهدا عليه السلام مشرف میشدند و در اثنای سفرهای زيارتی مقيد به غسلهای مستحب و وضو و طهارت و ادای نماز در اول وقت بودند.
|