صفحه آغاز | درباره ما
حیف باشد حرف دیگر ثبت در دفتر کنی

• استاد جلال الدین همایی

تا به کی افسانه از دارا و اسکندر کنی
قصه باید از امیرالمومنین حیدر کنی
گر حدیث راست می خواهی و گفتار درست
مدح باید از شه دین حیدر صفدر کنی
تا به دست و خامه ات یارائی مدح علی است
حیف باشد حرف دیگر ثبت در دفتر کنی
راست خواهی حق نباشد کین گهر لفظ دری
جز که اندر حرف حق در صحبت دیگر کنی
وصف شاه اولیا نعت شه مردان بیار
دفتر شعر و ادب را تا از او زیور کنی
خامه در نقش علی بت شکن زن تا به چند
خامه ی مانی تراشی، رنده ی آزر کنی
جان تازه در تن افسرده می آید به رقص
با مدیحش تازه چون طبع سخن گستر کنی
ناسزایان را ستودن بت تراشیدن بود
خود هنر ضایع چرا در پیشه بتگر کنی
خامه فرسودن به مدح خواجگان جاه و مال
عمر فرسودن بود آن به که این کمتر کنی
با دروغی چند تا چند از ره بیم و امید
از یکی افسارگیری بر یکی افسر کنی
شرم بادت زین هنر کز قول ترفند و فریب
گوهری را پشک سازی پشک را گوهر کنی
شاه غزنین می رود از یاد و فتح سومنات
چون سخن از جنگ بدر و غزوه خیبر کنی
با علی، نام از ابوسفیان و فرزندش مبر
روبهان را کی سزد با شیر نر همبر کنی؟
عترت خود را پیمبر تالی قرآن شمرد
کار در دین بایدت برگفت پیغمبر کنی
یعنی اندر حکم سنت بعد قرآن کریم
تکیه باید بر علی و عترت اطهر کنی
سرخ روئی گر ز کوثر خواستاری بایدت
پیروی از رسم و راه ساقی کوثر کنی
بی وَلای مرتضی چون باد اندر چنبر است
روز و شب گر در عبادت پشت را چنبر کنی
چون پیمبر باب خواندش مر مدینه علم را
دست بیعت بایدت در حلقه آن در کنی
آن چنان باشد که گرد کعبه باشی در طواف
چون طواف مرقد آن شاه دین پرور کنی
اندر آئین جوانمردی و دین داری رواست
گر سر و جان در ره آئین آن سرور کنی
هر سری کان نیست اندر پای آن سرور به راه
غبن باشد گر دمی از عمر با او سر کنی
پیش من حرفی ز اسرار وَلایت برترست
زانکه صد فصل از فنون علم را از بر کنی
آنچه در وصف علی دانم اگر گویم مرا
طعن در محراب گویی، لعن بر منبر کنی
رازها دارم به دل گر پرده بگشایم مرا
طعمه شمشیر سازی مثله ی خنجر کنی
گفت عارف در بشر روپوش کرده آفتاب
این کلام نغز را باید به جان باور کنی
و اندر این ره مشکلی گر پیش آید بایدت
حلّ آن از اتحاد ظاهر و مظهر کنی
ای علی مرتضی ای آیت حسن القضا
ای که ز اکسیر عنایت خاک ره را زر کنی
آفتاب اولیائی سایه لطف خدا
دوستان را سایبانی در صف محشر کنی
سایه لطف و کرم از دوستداران وامگیر
ای که از داروی احسان چاره مضطر کنی
تشنه کامانیم ای ابر کرامت خوش ببار
تا گلوی خشک ما از آب رحمت تر کنی
تو شفیع مذنبانی و «سنا» غرق گناه
چشم دارم کش شفاعت در بر داور کنی
مدح کس گر گفته ام نعت توام کفاره است
بو که زین کفاره ام آسوده از کیفر کنی


اين قصيده در دی ماه ۱۳۵۶شمسی برابر با ماه صفر از سال ۱۳۹۸هجری قمری در سلطنت آباد تهران سروده شده


برای ما بنویسید
نام کامل:
شهر:
آدرس ایمیل:

متن نظر:


موضوعات



جغرافيا



ادوار تاریخی

www.alinameh.com, The ejournal in specialty of Imam Ali (A.S.)