• عبدالحسین طالعی
با توجه به اینکه نوروز سال ۱۳۹۷ شمسی با سالروز شهادت امام هادی علیه السلام مصادف شده، در نظر گرفتم یک سلسله مطالب در ده قسمت پیرامون زیارت غدیریه صادره از ناحیه مقدسه حضرتش را به دوستداران خاندان نور هدیه کنم. تمام این مقاله در مجله صحیفه اهل بیت شماره ۳ -۴ ویژه نامه امام هادی علیه السلام منتشر شده است.
***
۱۰ ـ ما کجاییم در این بحر تفکر، تو کجا؟!
متن: کم من امر صدّک عن امضاء عزمک فیه التقی و اتبع غیرک فی مثله الهوی، فظنّ الجاهلون انّک عجزت عما الیه انتهی. ضلّ والله الظانّ لذلک و ما اهتدی.
نکتهها:
یکم. منطق حاکمان الهی با حاکمان بشری تفاوت دارد. منطق حاکمان بشری دنیاطلبی است از هر راهی که به آن برسند، آن هم با حرص بی پایان و طمع سیری ناپذیر که در این موارد دیده میشود. و چه زیبا گفت امیر کلام علیه الصلاه و السلام که در وصف چنین کسانی فرمود: «منهومان لا یشبعان: طالب علم و طالب مال» (الکافی طبع اسلامیه ج ۱ ص ۴۶).
این حرص بی پایان همان است که در دعاهای معتبر، از آن به خدای بزرگ پناه میبریم و میگوییم:
«اعوذ بک یا ربّ من نفس لا تشبع» (الکافی ط. اسلامیه ج ۲ ص ۵۸۶).
دنیا همچون آب شور است که هرچه انسان بنوشد، تشنه تر میشود. از این رو، «قناعت» به عنوان یکی از مهم ترین و مفید ترین آموزههای پیامبران الهی، همواره و در هر مقطعی باید سرلوحه زندگی باشد تا در این مسابقه و رقابت پرشتاب و بی هدف، بتوان به نتیجه ای روشن در گذر عمر رسید. به همین دلیل، امیر کلام علیه السلام، قناعت را «گنج پایان ناپذیر» وصف میکند (روضة الواعظین ج ۲ ص ۴۵۴). این گنج برای زندگی فردی، ضرورت جدّی دارد، ولی ضرورت آن برای زندگی اجتماعی – به ویژه برای حاکمان – صد برابر است.
دوم. حاکم الهی، بهسازی زندگی مردم را هدف گرفته و میخواهد آنها را به معنویت برساند. امیرالمؤمنین علیه السلام حکومت دنیایی را بی ارزش میداند مگر اینکه وسیلۀ احقاق حق باشد. حضرتش پیش از آغاز جنگ جمل - در حالی که مشغول به دوختن کفش پاره خود بود- به ابن عباس فرمود: «به خدا سوگند همین کفش پاره بی ارزش را از حکومت بر شما بیشتر دوست میدارم مگر اینکه حقی بر پا دارم یا باطلی را براندازم» (نهج البلاغه، خطبه ۳۳). هم اوست که در خطبه جاودانه شقشقیه – که بواقع دردنامه آن امام همام است – میفرماید که اگر با چنان بیعتی بر من اتمام حجت نمیکردید و زمام خلافت را به من نمیسپردید، میدیدید که عدم تمایل من به دنیای شما بدتر است از بی رغبتی که به عطسه یک بز دارم (نهج البلاغه، خطبه ۳)
همان امام همام در کلام جاودانه دیگر فرمود: «به خدا سوگند، تمام دنیای شما در نظر من بی ارزش تر است از استخوان بی گوشت خوکی که در دست یک بیمار جذامی باشد» (نهج البلاغه، حکمت ۲۲۸).
چنین بزرگمردی الهی، آنگاه که قدرت را به دست میگیرد، تمام برنامه آینده خود را در یک جمله به مردمی که با او بیعت کردهاند، باز میگوید: «کار (هدف) من و شما یکسان نیست: من شما را برای خدا میخواهم، اما شما مرا برای (منافع) خودتان میخواهید» (نهج البلاغه، خطبه ۱۳۶).
حاکمی که چنین هدف و برنامه ای دارد، تن به رنگ و نیرنگهای مورد استفاده حاکمان بشری نمیدهد، چرا که قدرت را ابزاری برای عبادت میداند و هر زمان که این ابزار از او گرفته شد، هیچ گاه ناخوشنود نمیشود. برای کسی که به انجام وظیفه میاندیشد، کم و زیاد شدن امکانات مهم نیست، بلکه ادای فریضه شکر آن نعمت و امکانات اهمیت دارد.
به این جمله بنگرید که حضرتش در نخستین خطبه خود پس از رحلت پیام آور رحمت بیان میدارد و اوج عروج کمال انسان را در آن ببینید:
«الدهر یومان: یوم لک و یوم علیک. فاذا کان لک فلا تبطر و اذا کان علیک فاصبر، فبکلیهما تمتحن»- روزگار دو روز بیش نیست: یک روز به سود توست و یک روز به زیانت. روزی که به سود توست، سرکشی مکن و روزی که به زیان توست، صبر پیشه کن، چرا که به هر دو حالت تو را آزمایش میکنند (روضه کافی حدیث ۴).
سوم. کسی که بدین سان خود را همواره در معرض آزمون الهی ببیند، صادقانه به مردم میگوید: «من یَغلب بالجور یُغلَب»- کسی که به ابزار ستم بر دیگران غلبه کند، خود (در برابر دشمنی بزرگ به نام شیطان) مغلوب گردیده است. (همان حدیث). کوته نظران از حضرتش میخواستند که در برابر دشمنان مانند آنها به روشهای ضد انسانی و ضد اسلامی متوسل شود. میبینیم که زمانی از حضرتش خواستند که برای تثبیت حکومتش دست از عدالت در تقسیم بیت المال بر دارد. اینجا بود که فریاد جاودانه آن گرامی برخاست:
" أتأمرونی ان أطلب النصر بالجور فی من ولّیت علیه" – آیا به من امر میکنید که یاری برای خود را به بهای ستم بر افراد زیر فرمان خود به دست آورم؟ (نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶)
چهارم. در این بازار رقابت، دشمنان حضرتش - که زیرکی را منحصر به همین شیطنتها میدانستند- از هیچ گونه دروغ و نیرنگ و عوام فریبی دست بر نمیداشتند. آنها که تنها به قدرت گذرای دنیوی میاندیشند، چنین وانمود میکنند که هر کس چنین شیطنتهایی نداشته باشد، یا نادان است یا ناتوان یا بی عقل. در مورد عقل، توضیح امام صادق علیه السلام خواندنی است که فرمود: «عقل همان است که به کمک آن خدای رحمان عبادت میشود و بهشت را به سبب آن به دست میآورند». در اینجا بود که راوی پرسید: پس ویژگی معاویه چه بود؟ فرمود: شیطنت که ظاهرا شباهت به عقل دارد. (اصول کافی، ج ۱ ص ۱۱، کتاب العقل و الجهل، حدیث ۳).
پنجم. به همین دلیل، بسیاری از کید و مکرهای حاکمان، توسط امیر علیه السلام امکان پاسخگویی نداشت. خودش فرمود: لولا التقی لکنت ادهی العرب (روضه کافی، حدیث ۴).
او خود فرمود: «والله ما معاویة بأدهی منی و لکنه یغدر و یفجر. و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس، و لکن کل غدرة فجرة. و کل فجرة کفرة و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة» - به خدا سوگند که معاویه زیرک تر از من نیست اما او نیرنگ میزند و مرتکب فجور میشود. اگر زشتی نیرنگ نمیبود، من یکی از زیرک ترین مردم بودم. ولی هر نیرنگ خود گناهی است و هر گناهی (درجه ای از) کفر است. و هر نیرنگ بازی را پرچمی است که در روز قیامت بدان شناخته میشود (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۱) ...
اگر پای بند من ایمان نبود
حریفم زبردست دوران نبود
ششم. قضاوتها تاکنون نیز این است. به نظر کوته بینان، حضرتش از مقابله با دشمنان عاجز بود. آن روز میگفتند: «ان ابن ابی طالب رجل شجاع و لکن لا علم له بالحرب» (نهج البلاغه، خطبه ۲۷).
هفتم. امام امیر المومنین خود به این سخنان پاسخ میدهد: «و الله ما استغفل بالمکیده و لا استغمز بالشدیده» – به خدا سوگند من نه با نیرنگ اغفال میشوم و (از سوی دیگر) در برابر امور دشوار، ناتوان (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۱).
کلام امام هادی علیه السلام نیز پاسخی است به این گونه تحلیلها و برداشتها که جنبۀ الهی بودن حضرت امیرعلیه السلام را نادیده میگیرند یا از آن غافلند. این کلمات نورانی، در عین حال، راه برخورد با مسائل را به ما نشان میدهد که در مواجهه با چنین کسانی آیا باید مانند آنها برای حل مشکل دنیایی خود تسلیم شیطان شویم یا به تبعیت از امام المتقین، تنها به ارزشهای دینی بیندیشیم.