گفتگو با محقق طباطبایی درباره علامه امینی
• صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
ـ علامه امينی پس از آنكه به تبريز بازگشت، میتوانست مانند بسياری از روحانيون و شخصيتهای ديگر در همان شهر تبريز باقی بماند و به امور مردمرسيدگی كند و بی هيچ دغدغه خاطری به كارهای عادی خويش بپردازد، اما چه عاملی باعث شد تا علّامه از اين موقعيتی كه داشت دست بشويد و به نجف برگردد ؟ و آن كارهای عظيمی را كه بعداً اشاره میكنيم شروع كند ؟
مرحوم علامه امينی در تبريز به اين فعاليت ها اشتغال داشت و «شهداءالفضيلة» را در تبريز تأليف كرد و فرستاد نجف و مرحوم آقای اردوبادی در غياب ايشان آنرا چاپ كردند. به مولا أميرالمؤمنين عليه السلام و حقانيت مذهب شيعه عشق میورزيد. نمیتوانست تحمل كند صدمهای، اشكالی و يا مبارزهای شود.
در همان تاريخی كه ايشان در تبريز بود، از همان زمان وهابیها، در تبريز ايادیای داشته فعاليت میكردند و برای تبليغات ضد مذهب و ضد شيعه، جلسههايی داشتند و ايشان از همان وقت با آنها مبارزه میكرد. ادامه فعاليتهای ايشان بالاخره منجر به مسافرت به نجف اشرف برای هميشه شد. و از وقتی هم كه از تبريز درآمد ديگر هيچ وقت به تبريز بازنگشت، حتی برای مسافرت.
ضديت وهابیها فقط با ماست، با شيعه، نه به يهودی ها كار دارند و نه به مسيحیها، تمام قوايشان را در همه جهان گسترده برای ضديت با ما و برای مبارزه با ما بسيج كردهاند. اين مبارزات از همان تاريخ كه عرض كردم در تبريز هم بوده و ايشان از همان تاريخ با اين معنا مبارزه میكرده كه منجر به مسافرت ايشان شد.
ما میدانيم كه نام علامه امينی با الغدير آنچنان در هم آميخته كه هر گاه يكی از اين دو را ياد میكينم، بدون اراده ديگری را هم به خاطر میآوريم، يعنی برای شناختن عظمت علامه امينی لازم است كه الغدير را بشناسيم.
ـ میخواستم از حضرتعالی بپرسم كه اصولاً علامه امينی در الغدير چه كرده و اين يازده جلد كتاب كُلاً چه میخواهد بيان كند ؟ با توجه به اينكه بعضی از مجلدات اين كتاب هنوز به صورت دستنويس باقی مانده و چاپ نشده. اين مجموعه عظيم بطور كلی چه هدف و پيامی دارد و چه میخواهد بگويد ؟
اين مجموعه عظيم الغدير اولاً دفاع از مظلوميت أميرالمؤمنين عليه السلام است. ايشان معتقد بودند أميرالمؤمنين عليه السلام از اول تاريخ مظلوم بوده و تا حالا هنوز هم مظلوم است.
و ديگر اينكه در اسلام از روز اول انحرافات و تحريفاتی شده بود و ايشان میخواست كه با اين انحرافات و تحريفات مبارزه كند و حق را ثابت كند. به خوبی هم از اين عهده برآمد.
در جلد اول الغدير ايشان از «حديث غدير» شروع كردند كه پيغمبر در زمان خودش نص بر خلافت أميرالمؤمنين عليه السلام كرده ايشان را بلند كردند و به مردم نشان دادند ـ در برابر صد هزار جمعيتی كه از مناطق مختلف اسلام برای حج با پيغمبر بسيج شده بودند. آن نقطه «جحفه» در مراجعت، نقطه اختلاف بود، به طوری كه همه در آنجا بودند و در آن نقطه پيغمبر در سرِ راه ايستادند و أميرالمؤمنين عليه السلام را به خلافت خودشان نصب كرده و معرفی كردند. اين را «حديث غدير» میگويند.
حديث غدير را ايشان از يكصد و بيست صحابه پيغمبر صلی الله عليه وآله وسلم نقل كرده كه آنجا شاهد بودند و ديده بودند و برای ديگران نقل كردند. و فكر نمیكنم كه در اسلام حديثی باشد كه از صحابه، صد و بيست نفر راوی داشته باشد. و همچنين طبقات تابعين، طبقات محدثين بعد را، قرن به قرن، سال به سال، ذكر كردهاند تا زمان خودشان رساندند. میتوان گفت هيچ حديثی متواترتر از اين نداريم ـ نه در فقه و نه در عقائد ـ كه اينقدر طبقه به طبقه و نسل به نسل از زمان ما تا زمان خود پيغمبر صلی الله عليه وآله وسلم حديث را روايتكرده باشند و به صد و بيست يا صد و ده صحابی برسد.
بعد شروع كردند به كسانی كه اين حديث رابه نظم درآوردند (حديث غدير در ادبيات عرب). از خود اميرالمؤمنين عليه السلام و صحابه شروع كردند بعد شعرا، بعد تابعين، كه بطور ارسال مسلم و يقينی اين حديث را از پيغمبر صلیالله عليه وآله وسلم نقل كردهاند و همين معنای خلافت را هم از آن فهميدند و اين اثبات میكند كه معنای ديگری هم نداشته و همين معنا را هم مردم، عربها و شعرای زمان از آن فهميدند. قرن به قرن شعرا را نوشتند با شرح حالشان و شعرهای ديگرشان، شعرهای مذهبی آنها، شعرهای مختلف قرن به قرن تا جلد يازدهم كه به قرن يازدهم رسيده.
در جلد سوم حملات ناجوانمردانهای كه دانشمندان با فكرهای منحرف به شيعه كردهاند و تهمتهايی را كه به شيعه زدهاند مطرح كرده و يكی يكی جواب داده. از «منهاج السنّة» ابن تيميه آنچه كه بر شيعه خرده گرفته و تهمت زده همه را جواب داده و ثابت كرده كه اين خلاف است و آنچه شيعه میگويد، آن درست است.
در جلد چهارم بيشتر، شعرا هستند، شرح خود شعرا است كه حديث غدير را به نظم درآوردهاند.
در جلد پنجم متعرض میشوند به ردّ بر وهابيت و عقايد آنها، و مشروعيت زيارت ائمة عليهم السلام و پيغمبر صلی الله عليه وآله وسلم و خيلی خوب از عهده برمی آيند و آن را ثابت میكنند و در اين جلد خيلی مفصّل راجع به اين جهات بحث می شود، ايشان عنوانها را مطرح كرده و از كتابهای خودشان اثبات میكند، و اختلافاتی كه داريم حتی مثل نقل جنائز و امثال آن، مشروعيت آنها را نيز ثابت میكنند و در تايخ اسلام نشان میدهند آنچه كه درمورد نقل جنازهها آمده، سابقه ممتد داشته و هميشه بوده.
بعد میرسند به جعل حديث، كه حكومت منحرف امویها و عباسیها وادار میكردند به نفع خودشان حديث جعل كنند. و چقدر حديث جعل شدهاست ! طبق آماری كه ايشان تهيه كردهاند ـ كه مثلاً فلان مقدس هزار حديث جعلكرده، فلان عالم يا محدّث سنی درباری دو هزار حديث و... جمعاً در حدود نيمميليون حديث جعلی الآن در كتابهای اين آقايان موجود است. بعد حديثهای مجعول در خلافت يا مناقب ديگران را نوشتهاند و از طرف خودشان ثابتكردهاند كه خودشان تقرير كردند كه اين احاديث مجعول است و احاديث را وضعكردهاند !
جلد ششم مقداری از روش خليفه دوم را نوشتند و معرفی كردند و در جلدهای ديگر، اختلافات يا انحرافاتی كه داشتيم همه را مطرح كردهاند و بهخوبی ثابت كردهاند كه آنچه شيعه میگويد درست است و ادلهشان را از كتب خود آنها (كتب اهل سنت) آوردهاند و حقانيت مذهب شيعه را ثابت كردهاند.
ايشان میفرمودند در سفری كه به هند و سوريه تشريف بردند و كتابخانههای آنجا را ديدند ۱۸ ساعت (در شبانه روز) كار میكردند و يادداشتبرمیداشتند كه الان اين يادداشتها در دو جلد به نام «ثمرات الأسفار» موجوداست كه اميد دارم انشاء اللَّه به زودی چاپ شود.
آنجا میفرمودند كه : ديگر مذهب ما «طاپو شد ـ به اصطلاح عراق ـ يعنی سند مالكيت داريم كه ثابت میكند كه به استناد احاديث پيغمبر و سنت رسولاللَّه صلی الله عليه وآله وسلم و مآخذ و منابع اهل سنت، آنچه كه ما میگوئيم درست است، قرار بر اين است كه در بقيه اجزاء الغدير كه چاپ نشده، از آنچه كه ايشان در اين دو جلد يادداشت كردند و در اين دو سفر آوردند، استفاده شود و در آنها منعكس شود كه اگر آنها هم بطور كامل انجام شود و چاپ شود، فكر میكنم كه يازده جلد ديگر خواهد بود.
نكتهای است پيرامون ادبيات الغدير و آن اينكه مرحوم شيخ محمّد رضا مظفر كه از اساتيد نجف بودند و معروف بودند و صاحب كتاب «احلام اليقظه»، ـ كتابهای ايشان هم چاپ شد است مانند سقيفه، منطق مظفر و اصول مظفر. ايشان میفرمودند : من تعجب میكنم شيخ محمّد حسين كاشف الغطاء كه آبا و اجدادی عرب بود و سرآمد ادبای عرب عصر خودش بود و آن قلم زيبا و شيوا و معروف را دارد، وقتی كتاب كوچكی نوشت به نام «اصل الشيعة واصولها»، هفت عدد اشكال ادبی به ايشان كردهاند كه در چاپهای بعدی مطرح است وعلامه امينی كه از تبريز به نجف آمده و هنوز هم لهجه اش ايرانی و تبريزی است، يازده جلد به آن ضخامت نوشته، يكدانه ايراد ندارد !
ـ نكته بسيار ظريفی است ! حالا كه صحبت پيش آمد من می خواستم بپرسم كه علت اين چه بوده ؟ مرحوم علامه امينی چه شيوهای را به كار گرفتهبود كه اين قدرت را پيدا كرده بوده كه اگر محصلين و پژوهشگران و طلابامروز ما بخواهند دنبال كنند، بتوانند به آن توفيق دست پيدا كنند ؟
ناگفته نماند كه حقاً هم بايد ادای حق شود، مرحوم علامه اردوبادی ـ ميرزا محمّد علی اردوبادی ـ از علمای نجف بود و بسيار اديب و فاضل بود و شعر هم خوب میگفت و در ادبيات خيلی مسلط بود و در لغت و ادبيات بسيار ممتاز بود و سناً هم خيلی بزرگتر از آقای امينی بود. مرحوم آقای امينی هر چه مینوشت تا هنگامی كه بر ايشان نخواند و از كنترل ايشان رد نشود، به چاپخانه نمیفرستاد.
و خوب يادم است تا همين اواخر هم كه آقای اردوبادی ديگر پير شده بود و ضعيف، منزل آقای امينی میآمد، میخوابيد و مرحوم آقای امينی برای ايشان میخواند و ايشان ديگر نمیتوانست بنشيند، در حالی كه خوابيده بود گوشمیداد و تصحيح میكرد، يا امضاء میكرد، و يا ردّ میشد.
التبه آقای اردوبادی در جنبه ادبيات اين كتاب خيلی حق دارد. همچنين اگر يادداشتهايی داشتند میدادند و بلكه مرحوم آقای اردوبادی در انتاج فكری ادبيات، يعنی تأليفات نيم قرن اخير نجف اشرف، بر همه مؤلفين حق دارند. همه اينها را كمك كرده به طوری كه هر چه يادداشت داشتند میدادند، برايشان تصحيح میكردند. حتی كتاب «الكنی والألقاب» مرحوم شيخ عباس قمی، يك دوره از نظر ايشان رد شده و تصحيح كردهاند، و خلاصه خيلی كمك خوبی برای مرحوم آقای امينی بودند.
ـ آيا يكی از علل غنی شدن ادبيات در مرحوم علامه امينی و همينطور نويسندگی ايشان به زبان عربی، اين نبوده كه حضور دائم در كشورهای عربی داشتند ؟ ما طلاّبمان امروزه حضور ندارند، اينجا در كشوری هستند كه فارسی صحبت میكنند و فارسی مینويسند؛ به همين جهت در نگارش عربی آنها ضعف وجود دارد الان طلاب ما چه بايد بكنند كه بتوانند در اين جهت هم قوی باشند و نه تنها مكالمه، بلكه نگارش را هم بتوانند به يك شيوه خيلی عالی ارائهبدهند ؟ به نظر شما چه كاری بايد انجام دهند ؟
همين تمرين كه فرموديد يعنی مطالعه و تمرين و مراجعه. خود بنده هم الغدير را مطالعه میكردم و لغاتی را كه مشكل بود و نمیفهميدم، مراجعهمیكردم. و آن لغات هم بالأخره در الغدير تكرار می شد، و اين موجب شد كه آن لغات حفظ من ماند، ولی متأسفانه از آن تاريخ دست به نويسندگی نزدم. اگر به نوسيندگی مشغول میشدم و تمرين میكردم، خيلی بهتر از حالا می شد. و بعضی دوستانم كه میپرسند، همين توصيه را میكنم : الغدير را بخوانيد و به كارهم ببنديد و در لغات هم حتماً برايتان مشكل پيش میآيد، مراجعه كنيد. اينسبب میشود كه حفظتان بماند ؛ و در عين حال هم بايد قلم روی كاغذ ببرند، ولو توصيفی باشد مثلاً بگويد : من شميران رفتم، جمعه تعطيلی را فلان جا گذراندم ـ وقتی برگشت به قلم بياورد. اين خود باعث میشود كه به تدريج پيشبرود.
ـ قبل از علامه امينی به اين مسئله الغدير و ساير احاديثی كه در اثبات ولايت حضرت علی عليه السلام است، كتابهای زيادی نوشته شده بود، مثلاً «شبهای پيشاور» يا «عبقات الانوار» مرحوم مير حامد حسين، يا در همان عصر علامه امينی كتابهای مرحوم شرف الدين يا مرحوم كاشف الغطاء نوشته شده ولی اثر الغدير چيزی بوده كه قابل انكار برای هيچ نويسندهای نبوده، چهمسيحی ، چه از اهل سنت؛ چه تفاوتی الغدير با نوشتههای گذشتگان دارد و چه امتيازی بر آنها دارد ؟
البته «شبهای پيشاور» بعد از الغدير است و الغدير قبل از آن نوشته شدهاست.
امّا همچنان كه فرموديد پيش از آن هم كتابهايی در اين زمينهها بوده، ولی وفور كتاب ـ در اثر چاپ كتابهايی كه در دسترس نبوده ـ و مخصوصاً روش ايشان كه جلد و صفحه را معين می كرد موجب امتياز كار ايشان شد.
ايشان به دو كتاب در اثبات امامت خيلی اظهار علاقه میكرد و اهميتمیداد. يكی «عبقات الانوار» بود. از اين كتاب خيلی تجليل میكرد. و يكی «ضياء العالمين» مرحوم ابوالحسن فتونی بود، جدّ صاحب جواهر، و میگفت مثل اينها تا كنون نوشته نشده است.
ولی اين كتابها همه مربوط به قبل از چاپ كتاب بود، بنابر اين، جلد و صفحه را تعيين نمیكردند، يعنی آدرس صحيح در دست نبود. و مراجعه يك مطلب در مأخذ زمان بسيار میبرد. در اين ميان، اين امتياز را كتاب الغدير دارد كه هم منابعش خيلی بيشتر از ديگر كتابهاست و هم جلد و صفحه و جايش را مشخص میكند.
اما هم از مرحوم آقای امينی شنيدم و هم از مدير كتابخانه شوشتریها، آقای امينی میفرمودند : من میرفتم كتابخانه حسينيه شوشتریها مطالعهمیكردم. بعد ديدم اين مقدار وقتی كه جهت مراجعه برای خوانندهها تعيين شده، مثلاً از صبح تا ظهر، كافی نيست. با متصدی آن كتابخانه قرار گذاشتيم كه من بروم آنجا ۲۴ ساعت باشم و در را بر من ببندد. يك مقدار نان با خودم میبردم و وقتی كه كتابخانه تعطيل میشد، در را میبست و من میماندم، چون تصميم گرفتهبودم تمام كتابها را مطالعه كنم و يادداشت بردارم. ماندم و همين كار را ادامهدادم تا همه را مطالعه كردم و يادداشت برداشتم.
تصادفاً متصدی همان كتابخانه هم يك وقتی، به مناسبتی همين مطلب را گفت كه آقای امينی آمد و قرار گذاشته بود كه من در را به روی او ببندم، ايشان ۲۴ ساعت اينجا باشد، و تمام كتابخانه را مطالعه كرد و يادداشت برداشت.
مرحوم كاشف الغطاء يك وقتی از ايشان به من گله میكرد میفرمود : آقایامينی آمد و از كتابخانه ما استفاده كرد، كتابخانه ما را ريز ريز كرد ـ تعبير ايشان اين بود ـ كتابهای ما را ريز ريز كرد ولی وقتی الغدير را چاپ كرد، يك نسخه برای كتابخانه ما نفرستاد ! و از خود آقای امينی باز شنيدم كه درباره كتابخانه شخصی مرحوم شيخ محمّد رضا فرج اللَّه، كه كتاب هم در الغدير دارد با عنوان «الغدير في الاسلام» كه در نجف چاپ شده است، نوع منابع و مآخذ را ايشان دارد ـ به تعبيرآقای امينی ـ و ايشان میرفت آنجا، كتابخانه شخصی شيخ محمّد رضا فرج اللَّه و استفاده میكرد و يادداشت برمیداشت. يك وقت از ايشان شنيدم در آن وقتها میفرمودند : من تا حالا ۲۰ هزار كتاب مطالعه كردهام.
ـ همان طور كه شما فرموديد علامه امينی ساعات بسياری از شبانه روز را به كار تحقيق و تأليف میپرداختند. اين سؤال ممكن است پيش بيايد كه آيا ايشان به كارهای عبادی خود هم میرسيدند ؟ علاوه بر اين كه خود اين كار، يك كار عبادی بوده ولی به ساير مسائلشان میرسيدند ؟ و آيا نمونهای و شاهدی شما در اين مسئله به خاطر داريد؟
ايشان علاوه بر اين، به كارهای عبادی خودشان میرسيدند و به مستحبات، قرائت قرآن، زيارت ائمه... میپرداختند. و ايشان مكرّر میفرمودند كه : اين الغدير، ما را از انسانيت انداخت. يعنی از ديد و بازديد، آن چيزهايی كه در ميان دوستانشان متعارف است محروم بودند و جائی نمیرفتند و به اين شكل اعتزال میكردند و از اين جهت، از اين قسمتها كم میكردند.
چه عنايتهايی از ناحيه مولا علی عليه السلام و همچنين ساير ائمه به ايشان شده كه ايشان اينقدر توفيق پيدا كردهاند. كم نيست اين همه منابع را مرحوم علامه در پاورقیهای نوشتهها ذكر میكند و اين همه كتاب را ـ ۲۰ هزاركتاب همانطور كه شما فرموديد ـ از ابتدا تا انتها مطالعه كردند اين همه توفيق مسلماً بايد عنايتی شده باشد.
تازه بعد از اين كه در سنين اخير تعداد زيادی كتاب چاپ میشد و میآمد، ايشان مكرر میفرمودند كه بايد مطالعه كتاب را از سر گرفت، كتابهای جديد كه آمده ! و من خوب در نظر دارم مرحوم آية اللَّه العظمی ميرزا عبدالهادی شيرازی رحمة الله عليه در تقريظی كه بر الغدير نوشتهاند، نكته جالبی را تذكر دادهاند. فرمودند : ايشان در ميان ما در نجف نبود و در ديدگاه و منظر خودمان نبود، الغدير كه از چاپ بيرون میآمد، فكر میكرديم كار گروهی است، كار يك سازمانی است، كار يك نفر نمیتواند باشد ! و ايشان به تنهايی كار يك گروه و سازمان را كرده است !
ـ ظاهراً در چاپ كردن الغدير هم ايشان به زحماتی افتاده بودند ؟
آن زمان كه بعد از جنگ بود و كاغذ كوپنی بود تهيه كاغذ خيلی سخت بود ايشان فرمودند : من برای تهيه كاغذ به بغداد رفتم و در حرم با مرحوم شيخ محمّدرضا مظفر ملاقات كردم به من گفت : برای چه آمدی ؟ گفتم : برای كاغذ. گفت: چقدر كاغذ میخواهی ؟ گفتم : سيصد بند كاغذ میخواهم. ايشان فرمود : من با همه روابطم پانزده بند كاغذ میخواهم برای السقيفه ـ السقيفه را ايشانمیخواست چاپ كند ـ و الان يك ماه است كه دارم دوندگی میكنم و هنوز دستم به جايی نرسيده است ! ايشان (مرحوم علاّمه) فرمودند : من فردا میروم. ما ارباب داريم.
ايشان فرمودند : من رفتم مركز اين كار. مسئول آنجا از من پرسيد : چقدر كاغذ میخواهی ؟ گفتم : سيصد بند. گفت اينجا تحويل میگيری يا به نجف بفرستيم ؟ گفتم : اگر به نجف بفرستيد كه خيلی بهتر است. من آدرس چاپخانه را دادم و پولش را پرداختم و بيرون آمدم. بعد به آن آقا اعتراض شده بود كه سيصد بند يكجا چطور كاغذ دادی ؟! او گفته بود كه : «اين آقا وقتی جلوی من قرار گرفت و می آمد، به من حالتی دست داد كه اگر هر چه كاغذ میخواست، من بايستی میدادم و ايشان سيصد بند خواست و من هم سيصد بند دادم.
ـ بله، اين هم يكی از عنايات مولا علی عليه السلام بود. نمونه ديگری اگر به خاطر داريد بفرمائيد.
از اين نوع زياد بوده، ولی خوب ما كمتر میدانيم. «هر كه را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند». معمولاً كسانی كه چيزهايی دارند، نمیگويند. ممكن است خيلی بوده وايشان نمیگفتند.
ـ در تهيه منابع و مآخذ ايشان دچار مشكل نمیشدند ؟
خيلی زياد، و يك كتابخانهای را كه اسم نمیبرم، چون ايشان با بیتوجهی به كتاب، مطالعه میكردند ـ بعضیها خيلی مقيّد بودند كه كتاب چگونه بايد بازشود و رعايت شود و... ـ و آن رعايت لازم را نمیكردند، عذر میخواستند و آقای امينی را برای مطالعه نمیپذيرفتند. بعد ايشان فرمودند كه : يك كتابی آنجا بود كه من احتياج داشتم و راهی هم نداشتم به مسئول كتابخانه گفتم و ايشان اول نپذيرفت، و از ناراحتی به حرم مشرف شدم. عرض كردم : يا آقا اميرالمؤمنين ! شما مظلوم بوديد، حالا هم مظلوم هستيد. حتی شيعههای شما هم به شما ظلممیكنند ! من در خدمت شما هستم، میخواهم كاری بكنم به من كمك نمیكنند، همكاری نمیكنند . به دلم افتاد بروم به كربلا. از حرم بيرون آمدم، سوار ماشين شدم و رفتم كربلا. وارد شدم ـ ايشان به مشاهد مشرفه كه وارد میشدند اول به حرم میرفتند بعد به جاهای ديگر ـ از ماشين پياده شدم رفتم حرم. يكی از منبریهای كربلا بغل دست من نشسته بود، بعد از سلام نماز گفت : آقای امينی، من چند كتاب دارم كه فعلاً مورد حاجت من نيست. شما بيائيد منزل ما ببينيد اگر به درد شما میخورد هر كدامش را كه لازم داشتيد، ببريد. از حرم بيرون آمديم، رفتيم منزل ايشان، كتابها را آورد. اول كتابی را كه دست كردم برداشتم ديدم همانكتابی است كه من میخواستم و آن آقا نپذيرفت! و خطی بود، نسخه بهتر و كاملتری بود ! و چند كتاب ديدم كه مورد استفاده من قرار میگيرد از ايشان اجازهگرفتم، و به منزل آوردم و استفاده كردم و بعد برگرداندم.
چيزی كه خودم شاهد بودم و عجيب بود اين بود كه يك روز بنده و آقای سيّد مهدی خرسان ـ كه از دوستان فاضل نجف ما است ـ بر ايشان وارد شديم. ايشان فرمودند كه «لعب ابی بكرٍ بالقمار» فلان كتاب صفحه چند، من يادداشت دارم ولی، نصش را میخواستم، خود عبارات را میخواستم و پيش همان آقا است (كه نمیتوانست برود كتابخانهاش). يكی از شماها برويد و عين عبارت را بنويسيد و اين، صفحهاش مشخص است، چاپش هم مشخص است، بنويسيد و برای من بياوريد.
آقای سيّد مهدی ملتزم شد اين كار را بكند. بعد از دو روز فاصله، يا شايد يك روز رفتم خدمتشان ديدم خود كتاب روی ميز ايشان است. عرض كردم : اين آقای سيّد مهدی خرسان خود كتاب را برای شما آورد ؟ فرمودند : نه، شيخ أسد حيدر ـ مؤلف الامام الصادق عليه السلام والمذاهب الأربعة ـ ديروز آمد منزل ما و اين كتاب دستش بود و گذاشت گفت اين باشد خدمت شما، شايد لازم بشود. همان كتاب كه ايشان احتياج داشت همان را شيخ اسد حيدر برده بود خدمتشان كه خود ايشان عبارت را نقل میكند كه در جلد هفتم هم چاپ شد.
ـ در مورد اثرات الغدير در جهان امروز، در جهان عرب زبان امروز، اگر نكتهای به نظرتان میرسد بفرمائيد.
مرحوم آقای امينی میفرمودند : يك سفر رفتم خدمت آية اللَّه بروجردی، ايشان فرمودند كه : «الغدير» شما برای گروهی نفع داشت، برای گروهی ضرر.عرض كردم : شما از كدام قسم هستيد ؟ فرمودند : برای من ضرر داشت، و گروه زيادی در سوريه و لبنان در اثر اين كتاب شيعه شدند و بعضیها پيشنماز مسجدی بودند كه از اوقاف، ماهيانه داشتند يا امثال اينها كه كارمند بودند، اينها را اخراجكردند. آقای شرف الدين به من نامه نوشتند كه اينها را اخراج كردند، شما برای اينها ماهيانه قرار بدهيد، و ما ماهيانه قرار داريم. ايشان میفرمودند كه برای من ضرر داشت. اين كتاب در همان وقت اينقدر اثر داشت.
ـ جناب آقای طباطبائی، يكی از مسائلی كه در اينجا مطرح است اين است كه علامه امينی شيوه كارشان چگونه بود ؟ چطور تحقيق میكردند و چطور يادداشت برمیداشتند ؟
ايشان كتابها را مطالعه میكردند. دفتری داشتند و آنها را يادداشتمیكردند. گاهی كتاب كتاب، گاهی موضوع موضوع. يك موضوعی را عنوانمیكردند، بعد مداركش را، جلد و صفحه را آنجا معين میكردند.
و از چيزهايی كه همين اواخر ديدم «ثمرات الأسفار» بود كه عرض كردم. از قبلیها دو جلد ضخيم بود به نام «رياض الانس» آن هم چاپ نشده كه بعد ايشان به پاكنويسی الغدير كه مبادرت میكردند از آن يادداشتها استفاده میكردند و منظم میكردند.
ـ آيا ايشان از روش نوين تحقيق، فيش و فيشبندی و جمعآوری اسناد و مدارك استفاده كرده بود ؟
خير، از روش فيشبرداری استفاد نكردند. نه ايشان و نه شيخ آغابزرگ با آنهمه معلومات و اطلاعات كه جمع كرده و رديف كرده و به هم ضميمه كرده بود، هيچ كدام فيش نبوده.
ـ علامه امينی علاوه بر اين «الغدير» و «شهداء الفضيلة» كه اشاره شد و همينطور «ثمرات الأسفار» كه فرموديد، ظاهراً آثار ديگری هم دارند. آيا به خاطرتان هست ؟
آنچه الآن به نظرم هست «المطالب العالية» است كه ايشان در مباحث اعتقادی نوشته بودند و خيلی هم برای اين كتاب ارزش قائل بودند. خود ايشان خيلی تعريف میكردند و اهميت میدادند، و مدتها هم گم شده بود كه اخيراً باز پيدا شد، و آنهم قابل چاپ است ان شاء اللَّه به توفيق الهی چاپ شود.
ـ چرا بقيه مجلدات الغدير چاپ نشده است ؟ چون شنيدهايم كه شانزده جلد بوده و يا بنا به قولی بيش از اين، ولی تنها يازده جلد چاپ شده و بقيهاش به صورت دستنويس باقی مانده است. علتش چيست ؟
سفر آخری كه آقازاده ايشان آقای حاج آقا رضا امينی به قم آمده بود و ظهر منزل ما بود همين صحبت شد، ايشان میفرمودند كه اينها نجف مانده و اصلاً اينجا نيست.
ـ از كتابهای ايشان «سيرتنا و سنتّنا» هم بوده كه اينجا مثل اينكه ذكرینشد، راجع به اين هم جنابعالی افاضاتی داريد بفرمائيد.
در سفری كه ايشان به حلب رفته بود و از كتابخانههای آنجا استفادهمیكرد، ايشان فرمودند كه : كسی از من پرسيد شما چرا اينقدر در حبّ اهل بيت مبالغه میكنيد ؟ اهل بيت را ما هم دوست داريم، شما هم دوست داريد، شما زيادروی میكنيد. و ايشان با او وارد صحبت شده بود. و بعد كه ايشان از سفر برگشتند، همان مباحثه و مناظره را منظم كردند و مفصّل، البته دقيقتر، بيشتر و با منابع بيشتری و به صورت كتابی درآمد به نام «سيرتنا و سنتنا» مكرر چاپ شده و ترجمه هم شده است.
و يكی هم «السنة و السيرة» است كه اين بخش رد وهابيت جلد پنجم الغدير است كه عرض كردم در مورد زيارات و جهات ديگر است. اين بخش ـ كه همان است كه در جلد پنچم بود ـ به صورت جدا و مستقل چاپ شد.
و ديگر «تفسير سوره فاتحة الكتاب» است. چون ايشان در نجف درس تفسير داشتند، در منزل تفسير میفرمودند ـ قبل از نگارش الغدير كه من درك نكردم ـ الغدير را هم خيلی وقت پيش تأليف كردهاند. چون مرحوم شيخ عباس قمی كه در سال ۱۳۵۹ فوت كردهاند، مرحوم آقای امينی مكرّر به من فرمودند كه: آقای شيخ عباس ميل داشت اين كتاب چاپ شود و ببيند و میگفت : چرا الغدير را چاپ نمیكنی ؟ من دلم میخواهد ببينم ! كه از همان وقت آماده بوده و ايشان مشغول بودهاند. و تفسير سوره فاتحه، آنهم در ايران به چاپ رسيده است، ترجمهاش هم چاپ شده است.
همچنين ايشان میفرمودند كه : يك دوره «وسائل» را من زحمت كشيدم تصحيحكردم. رجالش را، اسنادش را و متونش را، خيلی با دقت زياد تصحيح كردم. در خانه ارزان قيمت قديمی ـ كلنگی به اصطلاح فارسی ـ بودم، متأسفانه آن كتاب را موريانه خورد.
ـ آيا خودتان در تصحيح يا استنساخ الغدير نقشی داشتيد ؟
در استنساخ يك مقداری كمك. گاهی يك رجالی را ايشان میگشتند شرححالش را پيدا كنند، در رجال اسناد يا امثال اينها، يك مقدار معطل میشدند و پيدا نمیكردند، به من میدادند و میگفتند با فرصت بيشتری من بگردم و پيداكنم و در اختيارشان قرار بدهم و ايشان مشغول كارهای مهمتری میشدند. در جمعآوردی مدارك شاگردان و دستيارانی نداشتند و يكتنه عمل میكردند.
ـ از سفرهای ايشان به كشورهای مختلف، هندوستان و جاهای ديگر، چيزی به خاطرتان هست ؟
سفرهای ايشان زياد نبوده، سفرهای حج بوده مكرر، و اخيراً سفری به هندوستان رفتند چهار ماه طول كشيد و به كتابخانه رامپور در منطقه رامپور ـ كه پادشاه شيعه بود و كتابخانه فنیای داشت ـ تشريف برده بودند و وارد بر خود ملك رامپور شده بودند، زمان رضا پدر پادشاه فعلی. و عرض كنم كه مدير كتابخانه سلطنتی آنجا كسی بود به نام امتياز علی عرشی كه «إسناد نهج البلاغه» را نوشته كه چاپ شده است، يك سُنی متعصب هم بود و خيلی متكبّر، در برخورد اول با آقای امينی ـ با اينكه مهمان خود آنها بوده ـ برخورد خوبی نداشته و گفت كه: حاج آقا رضا (آقازاده ايشان) بمن گفت كه مثل اينجا كارمان به سختی میكشد ! گفتم: خوب، ما هم ارباب داريم. بعد ايشان كتابهايی را كه شمارههايش را يادداشت كرده بود، طلبيد. وقتی كتابهای خطی را برای ايشان آوردند خطیهای كهنه و مهم كه جای ديگر كمتر هست ـ ايشان فرمودند كه آوردند من نگاه كردم، ديدم اشتباه است، چيز ديگر است اين كتاب نيست. به علی عرشی گفتم كه اين مثلاً تفسير سفيان ثوری نيست. او همانطور با تبختر گفت : تا حالا كه تفسير سفيان ثوری بوده ! من گفتم : خوب از اين به بعد میخواهد تفسير سفيان ثوری نباشد. بعد گفت : خوب اگر اشتباه است پس چيست ؟ ايشان فرمودند من مراجعه كردم صحيحش را گفتم. يكی ديگر را آوردند باز اشتباه درآمد. گفتم : آقا اين اشتباه است، اين كتاب نيست. گفت : پس چی است ؟ دقت كردم از مشايخ إسنادش فهميدم، گفتم : اين معانی الأخبار كلاباذی است. سوم، چهارم، همينطور دنبال هم اشتباه درآمد، و اين موجب شد كه او خضوع كند! و امينی را شناخت و تسليم شد. بعد گفتند كه به او گفتم : مدت كتابخانه كه برای مردم باز میشود چقدر است ؟ مثلاً گفت شش ساعت. گفتم : من از جاهای دور آمدم و ماندن من در اينجا خيلی محدود است، اين مقدار وقت به درد من نمیخورد. او گفت :چقدر وقت میخواهی ؟ گفتم : چهارده ساعت گفت : اشكال ندارد. من يك نفر را معين میكنم از فردا كه شما در بزنيد، در را باز كند و چهارده ساعت اينجا تشريفداشته باشيد. گفتند، رفتم منزل و فردای آن روز برگشتم و در زدم ديدم خودشآمد و در را باز كرد گفتم كه : پس خوب است من كسی را كه برای باز كردن معينكرديد بشناسم. گفت : آقا خودم هستم در اخيتار شما !
ـ نوشتهاند كه ايشان به سوريه و حلب هم مسافرت كردهاند ؟
بلی، سفرهايی كه من رفتم به سوريه و حلب در كتابخانه ظاهريه، خيلیكتابهای قديمی ارزندهای بود و ايشان آن وقت، تابستان ايران بود، نامههای مكرر خدمت ايشان نوشتم كه : ضرورت دارد شما به اينجا تشريف بياوريد. و میدانستم چه چيزی جلب توجهشان میكند همان را مینوشتم، كتابها را مرتب مینوشتم كه فلان كتاب هست به فلان تاريخ، فلان كتاب هست به اين مشخصات، خصوصيت مقروّ بر مشايخ، و كتابهای متعدد را اسم بردم و برای آمدن تشويقشان كردم. وقتی به نجف رفتم ايشان از ايران به نجف برگشته بود، فرمودند كه : من تصميم گرفتم سال ديگر بروم به سوريه، و تشريف بردند.
«والحمد للَّه ربّ العالمين»
|